آیا خدا دارای احساسات و ادراکات انسانی است؟ با دیدن مستند راز و ...، دریافتم برخی بر این باور هستند که خدا فاقد احساسات و ادراکات انسانی هست و فرق بین چیزی که میخواهید و نمیخواهید را متوجه نمیشود و این موارد به ذهن انسان باز میگردد! و میگویند اگر شما کودکی را در حال درد کشیدن ببینید چه اقدامی میکنید؟ پس چرا خدا اقدامی نمیکند؟ و در نهایت به این نتیجه میرسند که خدا سیستمی از جنس انرژی است و فاقد ادراکات انسانی میباشد و هر یک از ما که از جنس انرژی هستیم پس از مرگ به انرژی هستی میپیوندیم یا به عبارتی فنای فی الله (انرژی) میشویم. لطفا پاسخ سوالات را با دلایل عقلی بیان بفرمایید.
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): وقتی یک مبحث عقلی و شناختی را زود با یک حادثهی احساسی و عاطفی مخلوط میکنند، تا از این راه غلبه کنند، معلوم میشود که هیچ دلیل عقلی و علمی ندارند. اگر شما بخواهید این که آیا اصلاً خدایی هست یا نیست را با گرسنگان آفریقا اثبات نمایید، هیچ وقت موفق نخواهید شد. چرا که "سؤال از فعل خدا"، پس از شناخت و قبول او مطرح میشود؛ و اساساً وجود خداوند متعال با معدهی پر و شکم سیر به اثبات نمیرسد که با معدهی و شکم خالی نفی گردد!
مباحث بسیاری در این گونه چینش سفسطهای برای ساختار یک "قضیهی منطقی" وجود دارد که شرح کامل آنها، از مجال این پاسخ خارج است و فقط میشود به عنوان "کلید"، به چند نمونه، و آن هم به صورت اجمال اشاره نمود:
یک – آیا خدا وجود دارد، اما فاقد احساسات و ادراکات انسانی است، یا اصلاً وجود ندارد؟!
دو – اگر قائل بر این هستند که اصلاً خدایی وجود ندارد، پس چرا میگویند: « خدا سیستمی از جنس انرژی است» - «خدا فاقد احساسات و ادراکات انسانی هست و فرق بین چیزی که میخواهید و نمیخواهید را متوجه نمیشود» - و اگر قائل به این هستند که خدا وجود دارد، پس چرا او را متهم به ندیدن، نشنیدن و درک ننمودن مینمایند، خدا هستی و کمال محض است، پس نیستی، کاستی، نقص و عیب به او راه ندارد، لذا "سبحان" است؟! و اگر اصلاً نمیدانند که خدا کیست و یا دست کم به چه کسی یا به چه چیزی اطلاق میگردد، چگونه میگویند: نیست، و یا هست، اما احساس ندارد؟!
«قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (الأنبیاء، 4)
ترجمه: [پيامبر] گفت پروردگارم [هر] گفتار[ى] را در آسمان و زمين مى داند و اوست شنواى دانا.
سه – اگر میگویند: «خدایی نیست، بلکه یک انرژی هست»، پس چرا نامش را "الله" میگذارند، و اگر معقتدند که ما نیز انرژی هستیم و به انرژی میپیوندیم، پس چرا آن را "فنای فی الله" مینامند؟!
●- صد البته که این چینش غیر منطقی "قضیه"، و این سفسطهها، با به کار بردن اسمها و یا اصطلاحات اسلامی و قرآنی، کار پیاده نظام هرم کفر، در یک جامعهی اسلامی میباشد، وگرنه آنان که به لحاظ فلسفی، منکر خدا و معتقد به یک انرژی هستند، هرگز در میان خودشان از این اصطلاحات استفاده نمیکنند.
●- کسی که اساساً وجود خدا را قبول ندارد، در مورد احساس و ادراک داشتن یا نداشتن خدا بحث نمیکند؛ و کسی که معتقد به "انرژی" هست، نام مبدل شدن به انرژی را "فنای فی الله" نمیگذارد!
پس، اینها همه فریبکاری در کلام است، نه یک بحث عقلی، منطقی، فلسفی و یا علمی.
احساس و ادراک:
خودش میپرسد: «آیا خدا دارای احساسات و ادراکات انسانی است؟»، خب مگر خدا انسان است که دارای احساسات و ادراکات انسانی باشد؟! این مقایسهی باطل بین خالق و مخلوق، بر اساس چه منطقی استوار شده است؟!
این "احساسات و ادراکاتی" که به آن اشاره میکنند، همه مربوط به جسم (بدن) است، چون غیر آن را قبول ندارند، حال مگر خداوند سبحان، جسم، جسد، بدن، حواس پنجگانه، سلسله اعصاب، نخاغ و مغز دارد؟!
چه بتپرستان قدیم و جدید، و چه ادیان الهی تحریف شده، برای خداوند متعال جسم، شکل، عرض، طول و ابعاد قائل شدند [حتی امثال ابن تیمیه، همان بافتههای مشرکین و خرافات را وارد اندیشهی اسلامی کردند و برای خدا، جسمیت قائل شدند]؛ "ایسم"های جدید نیز میگویند: «اگر خدایی باشد، باید جسمیت داشته باشد، یعنی ماده باشد، لذا نامش را "انرژی" گذاشتند!
خدا و انرژی:
حال چه چیز را بگوییم و چه چیز را باور کنیم؟ آیا بگوییم: خدایی هست که او انرژی است؟ - یا بگوییم: انرژیای هست که خلق نموده، خدا شده و خدایی میکند؟ یا بگوییم: خدایی در کار نیست، هر چه هست، انرژی است و آن هم مادی میباشد؟!
شاید به نظر رسد که اینها هیچ فرقی با هم ندارند، اما دارند: اگر گفته شود: «خدایی هست که او انرژی است »؛ خدایی را که کارش فقط خلقت نیست، بلکه ربوبیت نیز مینماید، منکر نشده است، بلکه برایش جسمیتی به نام "انرژی" قائل شده است! – اگر بگوید: «انرژیای هست که خلق نموده، خدا شده و خدایی میکند»، از موجود ناشناخته و موهومی که نامش را "انرژی" گذاشته سخن میگوید که آن را در جایگاه موهومتری که نامش را "خدا و خدایی" گذاشته نشانده است – و اگر بگوید: «خدایی در کار نیست، هر چه هست، انرژی است»؛ سخن غیر علمی و صد البته غیر تجربی میگوید! چرا که اولاً: نه تعریفی از خدا دارد و نه از انرژی – و ثانیاً: عالم هستی را تجربهی علمی نکرده که بگوید در آن خدایی نیست، و یا چیزی به نام انرژی، اما به عنوان نیرویی ناشناخته که علیمانه و حکیمانه خلق میکند، سپس ربوبیت مینماید هست!
کار شیاطین، بدل زدن است:
حال به منطق قضیه نگاه کنید. بالاخره نمیتواند وجود خالق علیم و حکیم [که وقتی میگوییم خالق، یعنی دیگر مخلوق نیست] را انکار نماید – هم چنین نمیتواند ربوبیت عالم بیکران هستی را انکار نماید – میبیند که هر چیزی اندازهای (قدری) دارد و نمیتواند "قادر" را انکار کند ...؛ و از همه مهمتر آن که نمیتواند این صفات و افعال را به مخلوقاتی چون خودش نسبت دهد؛ اما چون نمیخواهد، بپذیرد، اقرار کند و ایمان بیاورد؛ "بدل" میزند! حقایق غیر قابل انکار را نگه میدارد، اما اسمش را تغییر میدهد! موجوی موهوم، به نام "انرژی" را فرض میکند و میگوید: خالق، مالک، قادر، رب، رازق و ... که نمیشود انکار و تکذیب نمود، همان "انرژی" است. و این فقط "بدل زدن" است، آن هم "بدل زدن" در اسمگذاری، تا بشر در یافتن مصداق حقیقی، منحرف و گمراه گردد. این اسمگذاریها جعلی، فقط تاکتیک امروزیها نیست، بلکه مردمان کافر و جاهل، حتی در عضر حضرت ابراهیم علیه السلام و پیش از ایشان نیز همین تاکتیک را داشتند.
«إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23)
ترجمه: اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهایی بیمحتوا و اسمهایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهای بیاساس و هوای نفس پیروی میکنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است!
●- ما از انرژی هستیم و به انرژی بر میگردیم، بَدل همان «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» - «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» میباشد که البته هیچ دلیل عقلی، علمی و شهودی، برای اثبات این بدل ادعایی ندارند!
مستند راز، یا جنگ نرم فرهنگی:
بشر، شیفتهی شناخت خود، محیط اطراف، سیارهای که در آن زندگی میکند و زمین و آسمانها میباشد، و همین شیفتگی نیز انگیزهای برای حرکت و رشد علمیاش میباشد.
خداوند متعال، خود این کشش، گرایش، شیفتگی و نیز امکان شناخت عالم طبیعت را به انسان داده است و مکرر تأکید نموده که در زمین و آسمان و هر چه آنهاست، بنگرید، نظاره کنید، تحقیق علمی نمایید و نتیجهی عقلی بگیرید. و البته مقصود همین عالم طبیعت است، هیچ گاه از ما خواسته نشده تا چگونگی آسمان دوم و سوم، یا عالَم ملائک و ... را بشناسیم، چون برایمان ممکن نیست.
اما شما در برنامههای "مستند راز" و امثال آن که به فارسی دوبله شده و از رسانهی ملی پخش میگردد، به غیر از آشنایی با زیباییها و پیچیدگیهای طبیعت، گیاهان، حیواناتِ خشکی و آبزی و حشرات، جملاتی را مکرر میشنوید، مانند:
●- این نوع از ماهی، روی بدن خود ژلهای پدید آورد تا بتواند میکروبها را دور یا خنثی کند!
●- این نوع از آبزی، خودش را با زندگی در خشکی وفق داد!
●- این نوع از حیوان، چون در خشکی با کمبود مواد غذایی مواجه شد، برای خودش آبشش درست کرد تا بتواند ساعاتی را نیز زیر آب سپری کند و دو زیسته شود!
●●●- حتی چنین آموزش میدهد: «در امر برای نگهداری از نوزاد این نوع از میمون ماده، اول سر و کله پدرش پیدا میشود، بعد پدر بزرگش، و بعد یک میمون نر غریبه؛ حالا او با خیال راحت میتواند پی غذا برود. علت آمدن این سه میمون برای نگهداری این نوزاد، این است که میمون ماده، پس از جفتگیری با نر خود، با دو تای دیگر نیز جفتگیری میکند و چون هر کدام گمان میکنند (یا احتمال میدهند) که نوزاد مال اوست، برای نگهداری میآید. بنابراین، ماده، با نزدیکی با چند نر، میتواند زحمت و هزینهی زندگی را تقسیم کند»!
القائات اخلاقیاش به کنار؛ اما با این توصیفات و استدلالها، معلوم میشود که آدمیان، بیخود این همه به عقل و علم خود مینازند؛ علم حیوانات از آنها بیشتر است، توانشان نیز بیشتر است، میتوانند بدن خود را برای حیات در خشکی یا آب، یا حتی بال درآوردن برای پرواز، به اراده و اختیار، و مبتنی بر علم و قدرت خود تغییر دهند؟! انسان بدبخت، خودرو و هواپیما میسازد!
حالا کدام علمی به اثبات رسانده که اینها خودشان چنین کردند و میکنند، معلوم نیست و مطرح نمیشود!
قاعدهی بحث استدلالی و علمی:
اولین قاعدهی بحث استدلالی و علمی، این است که دو طرف، به معنا، مفهوم و حقیقت مشترکی از یک لفظ رسیده باشند.
فرض کنید دو فیلسوف یا دانشمند با هم در بارهی "هوا" بحث میکنند. مقصود یکی "هوای نفس" است، و دیگری، همین هوایی که در فضاست و تنفس میکنیم. حال بحث این دو، کِی و چگونه به نتیجهای روشن خواهد رسید؟!
حال، شما میگویید: «خدا انرژی نیست»، اما، او اصلاً نمیداند که خدا به چه وجودی اطلاق میگردد، همین طور است وقتی او میخواهد بگوید: «خدایی نیست»! چرا که او خدای مفروض ذهن خودش را رد و تکذیب میکند. خدایی که جسم دارد، شکل دارد، در جایی سکنا دارد و ...، پس کاری با تأیید یا انکار خدای شما ندارد.
حال، او میخواهد به شما اثبات کند که «خدا، همان انرژی است»، خب حالا تعریف "خدا" و تعریف "انرژی" چیست؟! اگر خدا انرژی باشد، پس ماده است و خدا نیست و اگر انرژی خدا باشد که باز هم ماده، متغیر و فانی است. اگر همه چیز انرژی است و جذب آن انرژی پشت پرده میشود، پس خودش که هم سنخ و هم جنس همه چیز است، جذب چه چیزی میشود؟!
انرژی = نیرو:
هیچ تعریفی از آن انرژی، که آن را خالق و رب قلمداد میکنند ندارند؛ لذا به بهانهی چیزی که نمیشناسند، خدای حقیقی را تکذیب میکنند! این منتهای علم آنهاست که تبلیغش میکنند:
«ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى» (النّجم، 30)
ترجمه: اين منتهاى دانش آنان است؛ پروردگار تو خود به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به كسى كه راه يافته [نيز] آگاهتر است.
آیا مقصودشان از "انرژی"، همان است که ما در فارسی به آن "نیرو" میگوییم و در عربی به آن "قوه" گفته میشود؟! در این صورت که حرف جدیدی نیست، خب معلوم است که تا قوهای نباشد، اصلاً خلقتی نیست که نوعی از آن مادی باشد؛ تا قوهای نباشد، در مادهی اولیه نیز انفجاری رخ نمیدهد؛ تا قوه و نیرویی نباشد، زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، اینگونه در چارچوبی معین، حفظ نمیشوند و به رغم تمامی حرکات و تغییرات آن به آن، باقی نمیمانند و متلاشی میشوند! نه نیروی حرکت از خودشان است، نه نیروی نظم و ارتباط منظم با سایر عناصر، نه نیروی حفظ خویش.
اما، آن "نیرو" یا "قوه" از آن کیست؟! آیا چیزی در عالم خارج و ماده، به عنوان "انرژی، نیرو یا قوه" وجود دارد؟! یا این که یک وجودی هست که دارای نیرو و قوه نیز هست؟
ما (مسلمانان و به طور کل موحدین)، قائلیم که «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ - خداوند روزیدهنده و صاحب قوّت و قدرت است!» و اثبات هم میکنیم. یعنی اول وجود خالقِ حیّ، علیم، حکیم و قادر را اثبات میکنیم و بعد اثبات عقلی و علمی مینماییم که او دارای "قوت" است.
حال اگر منظور دیگران از نیرویی مافوق، ناشناخته، چیره و حاکم بر همه چیز همین است و نامش را "انرژی" گذاشتهاند که نگویند: «خدا – یا الله»، که همین اذعان عقلی و فطری و علمی به «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ» میباشد که اغراض نمیگذارد اسمش را بیاورند و آن را با بدل زدن الفاظی چون انرژی، نیروی ناشناخته و ... میپوشانند. «کفر یعنی همین پوشاندن»!
اما، اگر "انرژی" دیگری کشف کردهاند که هم خودش مادی و دارای خواص ماده هست، و هم حاکم و غالب بر ماده است (دور باطل)، هم حادث است و هم قدیم است و سبب حدوث بقیه مابقی اجسام شده است (جمع نقیضین) ، خب آن را نشان دهند و یا به اثبات برسانند. نه این که روی هوا، لفظی به کار ببرند و ادعایی بکنند، بعد دیگران دنبال نفی آن بروند و دلایل، براهین و شواهد عقلی و علمی اقامه کنند!
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
آیا خدا دارای احساسات و ادراکات انسانی است؟ با دیدن مستندات راز، یا فقر و گرسنگی و ...، میگویند: "خدا یک سیستمی از انرژی است" ...؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9616.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3627
- 7 بهمن 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید
نظرات کاربران
من معمولا جایی نظر نمیدم. چناااان این مقاله جامع و کامل و قانع کننده و فصیح و منطقی و بلیغ و رسا و آموزنده بود، واقعا چاره ایی نداشتم. از خدای منان براتون آرزوی قرب میکنم. و من الله توفیق