این که میگویند: بعد مرگ زندگی ابدی است یعنی چه؟ انسان هزار سال زندگی میکند ده هزار سال زندگی میکند. چطور تا ته و بینهایت زندگی میکنند؟ آخرش هیچ اتفاق خاصی نمیافته؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر هر گاه پرسشی به ذهن خطور میکند، خود انسان آن پرسش را به لحاظ موضوعی دستهبندی کند، شاید نیمی از پرسش حذف شود و یا برای ذهن حل شود. به عنوان مثال:
●- "این که میگویند"، خودش تسخیف یک حقیقت آشکار است! یعنی حرف و سخن مردم است، نه وحی بر آن تأیید دارد و نه تصدیق عقلی شده است! و حال آن که "قیامت، حیات اخروی و ابدیت آن"، هم کلام الله و وحی است و هم عقل و فطرت آدمی مصدق آن است. لذا انکارش به جاهلان (بیخردان) و کفار (پوشانندگان و کتمان کنندگان حق)، نسبت داده شده است.
●- اگر چه "بینهایت" نیز خودش یک "حدی" است، و باید "همیشگی یا ابدی" بگویم، اما وقتی به همین منظور میگویم "بینهایت"، دیگر "تا ته بینهایت" یعنی چه؟ بینهایت که ته ندارد. بنابراین، "آخرش" هم معنا و جایگاهی نخواهد داشت. آیا باید در تمامی عوالم، اجل، پایان، مرگ و انتقال به عالمی دیگر وجود داشته باشد؟!
این ذهنیات به خاطر این است که آدمی، در عالم ماده و صورت، عادت کرده که حتماً ابتدا صورتی را در ذهنش تصور کند، لذا چون این صورتسازی و تصور برای زمان، انتها، بیانتهایی، برایش ممکن نیست، گمان میکند که فهم و درکش نیز ممکن نخواهد بود؛ در حالی که در همین عالم، بیانتهایی را درک میکند، خواه بیانتهایی عدد باشد، یا بیانتهایی کمالاتی چون: علم، زیبایی و ... .
●- اما نکتهی مهمتر این است که افزودن یک حکم قطعی، که باید نشأت گرفته از علم و آگاهی باشد، به آخر پرسش یعنی چه؟ مثل «هیچ اتفاقی خاصی نمیافتد»؟! اگر پرسشی به ذهن خطور نمودهاش، معنایش این است که هنوز پاسخش روشن نیست، و اگر علم حاصل نشده، پس چگونه "حکم قطعی" داده م؟!
پرسش منطقی این است که «حیاب ابدی یعنی چه؟ و در آنجا چه اتفاقی میافتد؟»، نه این که در عین سؤال داشتن، حکم داده شود که «هیچ اتفاقی نمیافتد»!
زمان فیزیکی:
گذر زمان، به معنای روز، ماه و سال، برای ما در زندگی دنیوی، بر اساس گردش شبانه روز است که از چرخش زمین به دور خورشید، ماه به دور خورشید و ... قابل محاسبه میباشد، چنان که فرمود:
«وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا» (الإسراء، 12)
ترجمه: و شب و روز را دو نشانه قرار داديم نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم تا [در آن] فضلى از پروردگارتان بجوييد و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها] را بدانيد و هر چيزى را به روشنى باز نموديم.
حال اگر مدت گردش یک سیاره به دور خورشید، متفاوت با مدت گردش زمین باشد، تعداد روز، ماه و سال (ایام = مدت)، چگونه محاسبه میگردد؟ چنان که طول مدت گردش عطارد به حساب ما، 88 روز و طول مدت گردش زهره (ونوس)، به حساب ما، 225 روز،و پلوتون 248 سال و 146 روز (و یا ارقام دیگر) بیان شده است. حال اگر کسی که در زمین میگوید: «تا کنون بیست یا هفتاد سال عمر کردهام»، اگر در آن سیارات باشد، چه خواهد گفت؟! آیا باز هم طول عمر خود را با زمان زمین محاسبه و بیان میدارد؟!
حال اگر او از کهکشان راه شیری خارج شود، وارد کهکشانی شود که دیگر خورشید و سیارات و فواصلشان مانند این نیست، چه خواهد گفت؟! و اگر به طور کلی از عالَم ماده خارج شود، به تعبیری از این آسمان اول خارج شود و وارد آسمان دیگری شود، که در آنجا ماده، کهکشان، خورشید و سیارهای نیست که شمارش ایام بر اساس چرخش آنها صورت پذیرد، چه خواهد گفت؟ لذا میفرماید:
«قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ * قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ * قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (المؤمنون، 112 تا )
ترجمه: (خداوند به کافران) میگوید: «چند سال در روی زمین توقّف کردید؟» * (در پاسخ) میگویند: تنها به اندازه یک روز، یا قسمتی از یک روز! از آنها که میتوانند بشمارند بپرس!» * میگوید: (آری،) شما مقدار کمی توقّف نمودید اگر میدانستید!.
نکات:
یک – خداوند از آنها میپرسد: «چند سال در زمین زندگی کردید؟»، و آنها چون میبینند مدتی بسیار طولانی است که در محشر هستند و هنوز حتی یک روز نیز به پایان نرسیده است، میگویند: «یک روز، یا شاید نیم روز»!
دو – سپس میبینند که معیارهای محاسبه متغیر شده است، و دیگر نه قادر به محاسبهی طول مدت عمرشان در زمین هستند و نه طول مدت روز در محشر، لذا میگویند: «ما که نمیتوانیم محاسبه کنیم، از آنان که میتوانند محاسبه کنند، بپرس»!
سه – خداوند متعال نیز نمیفرماید: 60 یا 80 یا 500 سال، بلکه میفرماید: مدتش بسیار کوتاه بود، اگر علم داشته باشید و بدانید.
زمان حقیقی (فلسفی):
اما تعریف زمان حقیقی، که به آن تعریف عقلی یا فلسفی نیز میگویند، بسیار متفاوت است و معیار محاسبهاش، زمین و خورشید و شب و روز و تقسیم آنها به ساعت و دقیقه و ثانیه نیست، بلکه «زمان حقیقی، یعنی: "تقدم و تأخر"».
اگر بگویید: «من دیروز با شما ارتباطی نداشتم و امروز ارتباط بر قرار نمودم» به زمان فیزیکی اشاره نمودهاید، اما اگر بگویید: «من پیش از آن که با شما ارتباط بگیرم، ارتباطی نداشتم، و پس از آن که ارتباطی نداشتم، ارتباط گرفتم» به زمان حقیقی یا فلسفی اشاره نمودهاید.
●●●- این زمان حقیقی (قبل و بعد = پیش و پس)، که در حیات دنیوی نیز با روز و ساعت محاسبه نمیشود، در حیات اخروی نیز وجود و استمرار دارد؛ چنان که زندگی در دنیا، پیش از مرگ است - برزخ پس از مرگ است - حشر پس از برپایی قیامت است - حوادث محشر، مانند سؤال و جواب و یا رؤیت حقیقت اعمال و ...، همه پیش از تقسیم است - و بهشت و جهنم، پس از پایان تمامی این مراحل میباشد، و در بهشت و جهنم نیز هر اتفاقی پس از اتفاق پیشین (قبلی) و پیش از اتفاق پسین (بعدی) رخ میدهد.
●●●- بر این اساس، زمان برای انسان، در همین دنیا نیز پایانی ندارد که بیپایان بودنش در آن دنیا، قابل درک نباشد و بسیار عجیب و قریب به نظر رسد.
اتفاق:
اتفاق چیست؟ اتفاق، پیش آمدن حالتی است که پیش از این نبوده و اکنون به وقوع پیوسته است – اتفاق یا رخداد، یعنی سکون نداشتن، یعنی آن چه نبوده، پدید میآید، یا به تعبیری حادث میگردد.
این اتفاقات، یا در درون آدمی رخ میدهد [مثل این که: پس از ندانستن بداند، یا پس از به خاطر سپردن فراموش نماید- یا پس از خوشحالی، محزون گردد - یا پس از حزن، خوشحال شود - یا پس نشناختن و بیتفاوتی، خوشش بیاید، یا پس از محبت به چیزی به آن بغض بیابد ...؛ و یا در بیرون رخ میدهد [مثل این که پس از شب، روز میشود – پس از روز شب میشود – پس از خشکسالی، باران میبارد – پس از صلح، جنگ میشود – پس از آرامش زمین، زلزله رخ میدهد و یا ... .
در آخرت نیز چه برای اهل بهشت، و چه برای اهل جهنم همینطور است؛ سکون و استمراری برای یک حالت نیست، چه در درون و چه در برون؛ و اتفاقات، یکی پس از دیگری، حادث میگردند.
تفاوت اتفاقات در حیات اخروی، با حیات دنیوی این است که دیگر پوشش ندارند، یعنی حقیقتشان آشکار میشود.
کسی که یک عمر در این دنیا، ربا یا مال یتیم، یا حق دیگران را خورده، در واقع آتش به شکم ریخته و گرسنگیاش را با آن سیر نموده، آنجا نیز همین کار را میکند، منتهی آن آتش دیگر پوشش ندارد، حقیقتاً همان آتش است.
کسی که یک عمر در این دنیا، خداجو، خداپرست و خدا دوست بوده، و برای رفع گرسنگیاش، تقوا را رعایت کرده تا لقمهای حلال و طیب به دست آورد، آنجا نیز با روزیهای پاک و طیب، پذیرایی میشود.
●- در این دنیا، آخر کمالاتی چون: علم، زیبایی، قدرت، شوکت، جلال، جبروت و ... کجاست؟! نه آخری دارد و نه سکون دارد؛ آخر لذتِ برخورداری از این کمالات کجاست؟ هیچ آخری ندارد.
در آخرت نیز نیل به کمال، که همان "قرب الی الله" است و لذت این رشد و کمال، آخر و حدی ندارد.
بنابراین، چگونگی ابدیت در حیات اخروی و اتفاقاتش، با توجه به چگونگی حیات دنیوی و اتفاقاتش، قابل شناخت و درک میگردد.
●- این انسان است که طول مدت حیاتش و نیز اتفاقاتی که برایش رخ میدهد، هیچ پایانی ندارد، چه در دنیا و چه در آخرت. زمانی در این شهر و این خانه زندگی میکند و زمانی در آن شهر و آن خانه زندگی میکند؛ پس آن چه پایان مییابد، مدت سکونتش در یک منزلگاه است، نه طول مدت بودن و حیاتش.
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
این که میگویند: بعد مرگ، زندگی ابدی است یعنی چه؟ انسان چطور تا ته و بینهایت زندگی میکند؟ آخرش هیچ اتفاق خاصی نمیافته؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9624.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 6592
- 12 بهمن 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی معاد