پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): از عمر بشر کنونی، چه بر اساس مطالعات آماری، و چه بر اساس دادههای دینی، حدود دوازده هزار تا چهارده هزار سال میگذرد؛ و اگر مقصود از "گیتی"، سیاره زمین میباشد، دانشمندان تا کنون به رقم بیش از 4.5 میلیارد سال برای عمر زمین رسیدهاند؛ و اگر مقصود کل عالم ماده که در اصطلاح به آن کائنات گفته میشود باشد، هنوز تمام آنها کشف نشده که بخواهند عمر آنها را به روشهای علمی تخمین بزنند. و عصر اسلام، از آغاز حیات حضرت آدم علیه السلام در زمین بوده است.
به تازگی تلسکوپ فضایی هابِل، توانسته است که پس از دو دهه کنکاش علمی، عکسی منتشر نماید که 265 هزار کهکشان را کنار هم نشان میدهد و متوسط فاصلهی کهکشانهای شناخته شده با زمین، 13.3 میلیارد سال نوری میباشد (1).
یکی از این کهکشانها، راهشیری است که چندین منظومه دارد، یکی از این منظومهها، منظومه شمسی است که خورشد و چندین سیاره و صدها هزار ستاره دارد؛ یکی از این سیارهها زمین است که میلیونها نوع از موجود زنده در آن حیات دارند و یکی از این موجودات، "انسان" میباشد و هر انسانی، فقط مدت کمی در زمین زندگی مینماید؛ دست کم در اعصار گذشته، کمتر کسی بوده که عمر او به صد سال رسیده باشد!
این عظمت، به خاطر آن است که همه چیز علیمانه، حکیمانه و بر اساس "اندازهی معین" خلق شده است، چنان که فرمود: « إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ – ما [ئیم] که همه چیز را به اندازه خلق کردیم / القمر، 49». بنابراین، زمانهای کوتاه و بلند، برای پیدایشها و تحولات، بر اساس مقدرات (اندازههای) لازم در ماده، و متناسب ظرفیت وجودی آنها برای هر حرکت و شدنی میباشد. مانند کاشته شدن بذر گندم در زمین و روییدن و بارور شدن آن؛ که نیاز بذر است تا گندم شود.
یک مثال:
برای مصرف کننده، همه چیز ساده و سطحی است، اما برای متفکر و دانشمند و یا هر که اندکی توجه و تأمل علمی نماید، هیچ چیزی ساده و سطحی نمیباشد.
در خانهی خود، به یکی از اتاقها وارد شوید و با فشار دادن یک کلید، لامپ را لحظهای روشن و سپس خاموش نمایید. حال به لامپ بنگرید و تفکر نمایید. کارخانهی لامپسازی، با دهها مهندس، تکنسین، کارگر و دستگاههای ساده و پیچیده، این لامپ را ساخته است. و البته هر کدام از افراد، در دانشگاهها و یا مراکز دیگر تحصیلاتی را نمودهاند و ساختن هر دستگاهی نیز خود تاریخچهای دارد.
اما در هر حال، باز این لامپ، به خودی خود، کارآیی ندارد؛ باید "برق"، به حد [ولتاژ – آمپر] معینی وارد آن شود که این کار با کابلهای برق در ساختمان انجام میشود و کابلها در کارخانجاتی ساخته شدهاند – این کابل به کنتور میرسد که کابلهای قویتری، برق را با قدرت بیشتر به آن رساندهاند – این کابلهای قویتر، در نهایت به پست برق منطقه ... و ژنراتورهای تولید میرسند و آنها نیز به سدها و تأسیسات اصلی تولید برق!
این همه که فقط به اسم آنها اشاره شد، فقط راجع به "کابل" بود و هنوز راجع "برق"، وجود الکتریسته در آب، هوا ...، امکان تولید برق از "حرکت"، مهندسی و کارآیی توربینها ... و انسانهایی که راهها را پیموده، این علوم را کسب کرده و این صنایع را تولید نمودهاند، سخنی نگفتهایم.
بنابراین، صدها سال مطالعات و تحقیقات علمی که متکی به علوم اکتشافی در قرون گذشته بودهاند، به اضافهی هزاران تخصص در رشتههای گوناگون، به اضافه میلیونها انسان مهندس تا کارگر، به اضافه میلیاردها میلیارد دلار یا تومان، به اضافهی صنایع دیگر در شهرسازی، خانهسازی و ... که ختی نمیشود اشاره نمود و شمرد، فعال، مرتبط، هماهنگ و منظم شدند، تا شما بتوانید یک لامپ را در اتاق خود روشن و خاموش نمایید. آیا خلقت انسان، و آمادهسازی حیات او در زمین، هیچ مقدمات، ملزومات، اسباب و اندازههایی که مکان و زمان را ایجاب میکنند نخواهد؟!
انسان:
حال قرار است موجودی در زمین زندگی کند که اولاً خودش متشکل از روح ملکوتی و جسم مادی است؛ و این دو اگر چه هم سنخ نیستند و عالَم هر کدام جداست، اما در اینجا ارتباط تنگاتنگی دارند؛ جسم باید بتواند روحی با آن عظمت را حمل کند و روح نیز تمامی تحرکات و ارادهها و آمال خود را به وسیلهی این جسم (بدن) به دست میآورد؛ چنان که حتی معراجش، مصونیتش از انحراف، رشد و کمالش، با نمازی حاصل میگردد که با اعضا و جوارح بدن اقامه مینماید.
همین بدن، حرکت را از یک اسپرم در نطفه آغاز کرده و به طفلی زنده مبدل میگردد، سپس رشد میکند، و فقط همین مغز کوچکش؛ ویژگیهایی دارد که دانشمندان میگویند: «تا همین جا که کارکرد مغز را شناختهایم، اگر بخواهیم ابر رایانهای (ابر کامپیوتری) بسازیم که این کارها را انجام دهد، حجمش هشت برابر شهر نیویورک میشود! این فقط مغز بود، حالا قلب، عروق و ... بماند.
همین بدن، بدون آب، خوراک و خواب نمیتواند بیش از چند روز زنده بماند؛ و روییدن یک خوشه گندم یا بارش قطراتی باران، به تمام چرخهی طبعیت، که جزء ناچیزی از تمام کهکشانهاست، نیاز دارد؛ و البته اگر جاذبه، اقیانوسها، حرارت خورشید، باد و ... نباشمد، بارانی هم پدید نیامده و نمیبارد.
خالا یک عضو این بدن که چشم است، از دور یا نزدیک، یک چیزی را میبیند؛ اگر دیدنش مانند دیدن یک عدسی دوربین باشد، فقط یک فِرِم از صحنهای را دیده است و اگر فرمهای متوالی را ببیند، میتواند یک "حرکت" را تصور نماید و تصور کار ذهن است؛ ولی چنین نیست، بلکه سریعاً دیدهی خود را به مغز منتقل مینماید، چرا که ابزار مادی تفکر است؛ سپس تفکر میکند که آن چه دیدم [آتش چیست]، چه ویژگیهایی دارد، چه خواصی دارد، برای من [انسان]، در چه شرایطی، چه فواید و یا چه مضراتی دارد ...؛ اینها همه وادی "علم" است؛ با فکر پیش میرود تا علم یابد؛ اما کار به همین جا تمام نمیشود، بلکه علوم را به "عقل" ارجاع میدهد: از کجا پیدا شد؟ چگونه پدید آمد؟ چه کسی آن را پدید آورد و حکمتش چه بود و احکامش در خواص گوناگون چیست؟ عقلش حکم میکند که از آن استفاده کن، اما بدون تجهیزات لازم به آن نزدیک نشو.
حضرت موسی علیه السلام، فقط از دور، شعلهای از آتش دید؛ فهمید که گویا فقط خودش میبیند؛ لذا به اهلش نگفت که آن آتش را ببینید، بلکه گفت: «من میبینم»! سپس این دیده را به علم، عقل، حکمت و آثار و خواص ارجاع داد گفت، شما مکث کنید، من به طرفش میروم تا ...:
« فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ » (النّمل، 7)
ترجمه: (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم؛ (همین جا توقف کنید؛) بزودی خبری از آن برای شما میآورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید».
و آنگاه که رسید، مخاطب وحی الهی قرار گرفت و به رسالتی بزرگ مبعوث گردید. آتش را با همین چشم مادی دید – ندای وحی را نیز با همین گوش مادی شنید – با عقلش شناخت حاصل نمود و با قلبش (جانش) فهم کرد و ایمان آورد و تسلیم خالق، إله، معبود و ربّ حقیقی گردید، سپس از سوی مبعوث شد ...، و این حوادث همه در همین زمین رخ داد!
پس آدمی، یک چنین موجودی است که با قابلیتهای عظیم و عجیبی خلق شده است. حیات مادیاش از جمادی شروع شده و به نباتی رسیده، از نباتی گذشته و به حیوانی رسیده، از حیوانی گذشته به انسانی رسیده و در مراتب انسانی (آدمیت)، از مقام ملائک نیز عبور میکند؛ در حالی که هنوز روی زمین زندگی میکند! و البته برخی در یکی از مراحل میمانند، لذا "کالحَجر = مانند سنگ" – "کالشَّجر = مانند درخت" – یا "کَلأنعام = مانند حیوان" میگردند. به قول مولوی:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انّا الیه راجعون
بنابراین، هرگز گمان ننماییم که برای پیدایش یک خوشهی گندم، همین زمین، آب و هوا کافی بود، خوب که بنگریم، منظومه شمسی لازم بود - و برای منظومه شمسی، این کهکشان - و برای این کهکشان سایر کهکشانها... ؛ و سیر پیدایشها، رشدها، ارتباطات علیمانه و حکیمانهی (تمامی عناصر) و پیدایشهای جدید و آثار هر کدام و ...؛ بر اساس اندازههایشان (مقدراتشان) لازم بود، و این گذر زمانی که ما درک نموده و میشماریم را ایجاب مینمود و مینماید.
●- اما، خلقت مجردات در عالم هستی، که سیر پیدایش و تحول مادی ندارند، [مثل ملائکه و روح]، محاط در زمان نیز نمیباشند، بلکه به محض اراده و امر الهی، خلق میشوند: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی – بگو روح، از امر پروردگار من است / الإسراء، 85»؛ یعنی در چهارچوب قواعد عالَم امر است، نه عالَم خلق (مادی).
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
از عمر زمین بالغ بر 13 میلیارد سال و از عمر انسان 4 تا 5 هزار سال میگذرد؛ اگر هدف از خلقت انسان و عصر اسلام بوده، پس این فاصله زمانی چرا؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9761.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
گوناگون