آیا در حدیث "حب الوطن من الایمان"، منظور از وطن جاییه که به دنیا اومدیم؟ و یعنی هر جایی که به دنیا اومدیم رو باید دوست داشته باشیم؟ یا این که مصداق دیگهای داره؟ البته که هر کس سرزمین مادری خودش رو دوست داره، ولی چرا چنین چیزی نشانه ایمان است؟ (یازدهم تجربی)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر چه وطن جغرافیایی هر کسی برایش عزیز است و باید هم باشد؛ اما این شعارهایی که پیرامون "وطن" میدهند، بیشتر همان شعار است و به درد "شعر و دکلمه" میخورد؛ و البته نظام سلطه و استعمار نیز از آن سوء استفاده میکند؛ چنان که گاه وطن، به کشور اطلاق میگردد، گاه به یک استان، گاه به شهر، و حتی گاه به محله و کوچه؛ تا با این تجزیه، اختلاف و دشمنی رخنه کند و وحدت را از بین ببرد.
از آن جهت که پس از "حبّ معبود" [چه الله جلّ جلاله باشد و یا سایر خدایان دروغین]، حبّ وطن، شدیدترین محبت بشری است، [لذا آدمی حاضر است که جانش را در راه آن فدا کند]؛ کفار و مشرکین سعی کردهاند که از "وطن و حبّ وطن"، به عنوان آلترناتیوی در مقابل خدا و دین خدا سوء استفاده کنند! البته نه فقط در ایران و یا کشورهای اسلامی، بلکه در سرتاسر دنیا!
در این ایران عزیز نیز چه پیش از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران و چه پس از آن، شعار «شهید راه وطن» را شنیدهاید که البته پیش از انقلاب، جز این گفته نمیشد! اما این از بیمحتواترین و مسخرهترین شعارهاست و البته بسیار مشرکانه نیز هست. چرا که شهید راه هر چیزی به جز خداوند متعال، "شهید راه خر"شده است، یعنی شهید نفس و حیات حیوانی! چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، در مورد یکی از سربازانش که به هوس دست یابی به الاغی غنیمتی، بدون فرمان در پی اسیر فراری رفت و کشته شد، فرمودند: او کشتهی راه خر «قَتیلُ الحِمار" شده است!
وطن ما کجاست؟
به راستی "وطن" ما کجاست؟ مجلس شورای ملی ایران، در سال 1336، طیمصوبهای، کشور بحرین امروزی را به عنوان چهاردهمین استان کشور اعلام نمود؛ بنابراین، هم بحرینیها هموطنان ما بودند و هم کل بحرین، خاک ایران و جزو وطن ما محسوب میگردید؛ اما در سال 1349، شاهِ دست نشاندهی ایران [محمد رضا پهلوی]، جدایی بحرین از خاک ایران را رسماً تصویب و اعلام نمود.
اسلاف او نیز همین کار را کردند، در آبان 1192، بر اساس عهدنامهی ننگین گلستان، حدود ۲۲۰ هزار کیلومتر مربع خاکی و ۱۲۰ هزار کیلومتر مربع آبی (از مساحت دریای خزر = کاسپین) و در نتیجه بیش از ۱۳۶۰ کیلومتر از خطوط ساحلی دریای خزر، از خاک ایران جدا شد و پشت سر آن در عهدنامهی ننگین دیگری به نام "ترکمانچای"، حدود 30 هزار کیلومتر دیگر را از ایران جدا کردند و هفده شهر قفقاز و بخشهای از آذربایجان و ارمنستان امروزی، که تا قبل از این دو عهدنامه، وطن ما بودند، دیگر "وطن" ما محسوب نگردیدند!
پس، "وطن من" کجاست؟! اگر در ایران انقلاب نمیشد و شاه وابسته سرنگون نمیگردید و مردم به رهبری امام (ره)، نظام جمهوری اسلامی ایران را استقرار نمیبخشیدند و امریکا در طرح تقسیم ایران به پنج ایالت مستقل موفق میگردید، امروز "وطن من" و "وطن شما" در شهرهای گوناگون، کجا بود؟! هر کجا که انگلیسیها، امریکاییها، صهیونیسم بین الملل و اسرائیل برایمان تعیین میکردند؟! مگر فلسطین غصب نشد و نامش اسرائیل نگردید و شهروندانش را اخراج نکردند و بیگانگان مهاجر را شهروند آن ننمودند؟!
وطن اصلی:
هر چه زمان میگذرد، جهان بشریت به تحقق ارادهی الهی نزدیکتر میشود. چنان که امروزه ما منتظر قیام حضرت امام مهدی علیه السلام و برداشته شدن مرزها، یکپارچگی مردم و حکومت واحد جهانی به رهبری خلیفة الله و حجت الله هستیم، و امریکا نیز دم از حکومت واحد جهانی، برداشته شدن مرزها میزند، منتهی به رهبری خودش! و تمامی جنگها و جنایات فرهنگی، اقتصادی، نظامی، تروریستی و ... برای همین است. پس وطن جغرافیایی، در حال کمرنگ شدن است!
اما، اگر مسئله را از زاویهی "جهانبینی توحیدی – اسلامی" ببینیم، "وطن" در این دنیای فانی و حیات محدود بشر روی زمین، کجاست؟!
آیا دنیا گذر و پل عبور نیست؟ پس وطن کجاست؟! مسیر، راه و جاده که برای مسافر وطن نمیشود! کدام مسافری که به سوی کشور، شهر، روستا و خانه و کاشانهاش میرود، میگوید: «جاده یا مسیرهای هوایی یا آبی، وطن من است»؟!
●- پس "وطن حقیقی"، همان آخرت است؛ وطن همانجایی است که در آن اقامت دائمی مییابی؛ و وطن مؤمن، بهشت خداوند و جوار قرب اوست، و البته که حبّ چنین وطنی، از ایمان است و غیر مؤمن، چنین حبّی ندارد؛ وطن کافر، مشرک و ظالم نیز چه بخواهد و چه نخواهد، "جهنم" است، چنان که هم اکنون در میان جهنم زندگی میکنند، نه در امریکا، انگلیس، ایران یا عربستان؛ چنان که فرمود: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ - و همانا (حقیقتاً) جهنم قطعا بر كافران احاطه دارد / العنکبوت، 54»، و فرمود که طاغوتگرایان و طاغوتپرستان، همه اصحاب و شهروندان جهنم هستند و در آن خلود (حیات همیشگی) دارند:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 257)
ترجمه: خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد؛ و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند؛ آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.
مؤمن و کافر، هر دو این سفر را به پایان رسانده و به وطن خود میرسند؛ وطن کافر و اهل طغیان، جهنم است: «فَأَمَّا مَنْ طَغَى - اما هر که طغیان کرد * وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا – و زندگی پست دنیا را برگزید * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى - پس جايگاه او همان آتش است»؛ ولی وطن مؤمن، بهشت است: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى - و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى – پس قطعاً بهشت جایگاه اوست» (النّازعات، 37 تا 41).
●- پس، وطن مؤمن، بهشت خداست و حبّ چنین وطنی، فقط از ایمان میباشد. ایمان یعنی چیزی که آدمی خود را با آن یا در آن، در امنیت کامل ببیند و مؤمن بهشت را امن و امنیت میبیند.
آیا جملهی «حُبّ الوطن مِنَ الایمان» حدیث است؟
این که متن، معنا و مفهوم یک جملهای درست باشد، یک مقوله است، اما این که گفته شود "حدیث" است، یعنی حتماً معصوم علیه السلام این کلام را فرموده است، مقولهی دیگری است و باید نسبت دادن یک جمله به آنها، از طرق علمی خودش به اثبات رسد.
هیچ سند موثقی برای اثبات این که جملهی «حبّ الوطن من الایمان»، حدیث پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله میباشد، نه در منابع اهل تشیع و نه در منابع اهل تسنن آورده نشده است؛ حتی بیان این جمله در کتبی چون «مستدرک سفینة البحار» یا «عیان الشیعة»، نیز بدون سند میباشد.
بنابراین، ممکن است که این مضمون را از سایر آیات و روایات اقتباس نموده باشند، ولی نمیتوان به صورت قاطع و محکم بیان داشت که عین این جمله حدیث است.
آیا منطق این جمله درست است؟!
چون این جمله حدیث نیست، دلیل نمیشود که مضمون، محتوا و منطقش نیز غلط باشد!
رابطهی انسان و بالتبع علاقهی شدید او به پیوندهای خونی، خویشاوندی، محلی، شهری و کشوری (ملی)، یا همان سرزمین آباء و اجدایاش، نه تنها قابل انکار نیست، بلکه قابل تقدیر هم است؛ هم نشان از محبت، مودت، مهر، عاطفه و مسئولیتپذیریِ منطقی دارد، و هم نشان از "غیرت" و نپذیرفتن نفوذ و سلطهی غیر (اجنبی، بیگانه، نفوذی، دشمن)؛ و چه در قرآن مجید و چه در احادیث، بر این ارتباطات، توجهات و تعلقات تأکید شده است، چنان که "صله ارحام" و دفاع از سرزمین واجب است.
تجربه نیز ثابت نموده که هر گاه برای مملکت و ملت [وطن]، مشکل پیش آمده، خطری روی داده، دشمنی حمله کرده و یا دچار بلایی گردیده، آنان که به خداوند متعال ایمان دارند، به میدان آمده و از جان و مال و جوانی و زندگی خود گذشت کردهاند و آنان که ایمان نداشتند، یا فرار کردند، یا پناهنده شدند، یا در داخل و خارج به دشمن خدمت کردند، یا دست کم زبان و قلم خود را صرف سیاهنمایی، ترویج ناامیدی، تمسخر و ... نمودند! آیا غیر از این است؟!
●- بدیهی است که اگر کسی، به خدا، معاد، اسلام و قرآن ایمان ندارد، دست کم باید به "وطن" خود، به عنوان یک وطن، ایمان داشته باشد؛ یعنی آن را مأمن خود ببیند، تا بتواند دوستش داشته باشد و از حریمش دفاع کند و برای رشد و ارتقای آن و هموطنانش تلاش نماید. پس در هر دو صورت «حب وطن، از ایمان است».
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
آیا در حدیث «حب الوطن من الایمان»، مقصود جایی است که در آن به دنیا آمدهایم؟ همگان سرزمین مادری را دوست دارند، پس چرا فرمود: از ایمان است؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9770.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 4578
- 22 اردیبهشت 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن