پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): جان رالز (یا راولز)، یک فیلسوف "سیاست و اخلاق لیبرالیسم" بوده است؛ نه یک فیلسوفی مانند هگل، کانت، دکارت و ... .
هر چند که معمولاً نه تنها یک فیلسوف، بلکه یک انسان عاقل و حکیم نیز اینگونه روی هوا کلی گویی نمیکند و یک بحث "نظری" را اینگونه شعاری و ژورنالیستی مطرح نمینماید!
البته ما میدانیم که اکثریت غریب به اتفاق فیلسوفان، جامعهشناسان و نظریهپردازان غربی، به ویژه در عصر حاضر، مطالعاتی جز آن چه در غرب و فرهنگ غرب بوده نداشته و ندارند. از اینرو، گاه کلیگوییهایی میکنند که با عقلانیت و علم، انطباقی ندارد! به عنوان مثال:
●- وقتی گفته میشود "خدا"؛ باید معلوم شود که کدام "خدا" منظور بحث است؟! خدای کلیسایی و کنیسهای – خدای قرآن مجید – خدای معابد بتپرستی و یا ...؟! چرا که تعریف "خدا" در هر کدام از اینها متفاوت و حتی مغایر با یک دیگر میباشد. خدایی که از مادرش زائیده شده – با خدایی که دستانش بسته است و روزی به صورت یک پیر مرد ریش سفید به زمین آمده – با خدایی که دستساز بشر میباشد و در معابد نگهداری میشود – با خدایی که خالق زمین و آسمانها و هر چه بین آنهاست، کاملاً متفاوت میباشد.
●- وقتی گفته میشود "خدا"؛ باید معلوم شود که آیا بحث بر سر خالق و خالقیت اوست – یا إله و اولوهیت و ربوبیت او؟!
هم ابلیس لعین خالق عالم هستی را قبول داشت، هم فرعون بحثی در مورد خالقیت نداشت، هم بتپرستان مدعی خالقیت مجسمههای خود نیستند و هم برای نظریهپردازان معاصر غربی مدعی نیستند که خودشان خالقاند! آنها برای این که خودشان را از مقولهی خالق راحت و خلاص کنند، میگویند: «فرقی ندارد که عالم هستی چگونه به وجود آمده و چه کسی آن را خلق کرده است، بلکه موضوع ما انسان و اصالت آن میباشد»! به قول بودریار در کتاب "اغواگر": «ما با قواعد بازی که در اختیار ما نیست کاری نداریم، بلکه با قوانینش کار داریم که در اختیار ماست و خودمان آن را وضع میکنیم، تغییر میدهیم و ...»! و این همان ترجمهی ادعای یهودیت مبنی بر بسته بودن دست خدا «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»، به زبان پست مدرنیسم میباشد. و البته اشارهای ندارد که اگر این قوانین، منطبق با قواعد نبود، چه اتفاقی میافتد؟!
قواعد بازی، مثل این است که گفته شود: «زمین دارای گسلهای زلزله میباشد»، و قوانین بازی مثل این است که گفته شود: «هر کسی میتواند در هر زمینی که مالک شد، خانه بسازد». حالا اگر کسی روی گسل خانه ساخت و زلزله آمد، چه میشود؟!
بنابراین، دعوای نظریهپردازان غربی که اکثراً "جامعهشناس" هستند و نه فیلسوف، بر سر همان "اولوهیت و ربوبیت" خدا بوده و هست که مایلند در اختیار خودشان [نظام سلطه] باشد!
●- وقتی گفته میشود "دین"؛ باید معلوم شود که مقصود کدام دین است؟! آیا فقط ادیان الهی [اسلام، مسیحیت و یهودیت است] و یا مطلق دین؟! اگر چه همین سه دین الهی (اهل کتاب)، بسیار با هم متفاوت هستند [چون تورات و انجیل تحریف شد]، اما اگر مقصود آنان از "دین"، فقط ادیان الهی باشد [چنان که تأکید بر الهیات شده است]، آن وقت چرایی این ضدیت به خوبی آشکار میشود! میگویند: «چرا خدا دین بگذارد، خودمان میگذاریم و خدایی میکنیم]! و اگر مقصود مطلق دین باشد، که نقض غرض میشود، چرا که تمامی "ایسم"های کهنه و نو نیز خودشان نوعی دین هستند؛ همه مشتمل بر نوعی جهانبینی و ایدئولوژی یا باید و نبایدهای منطبق با نوع جهانبینی خود هستند [حتی نظرات جان رالز نیز مستثنا نمیباشد، چرا که اخلاق و عدالت او، مبتنی بر باید و نبایدهای اوست].
●- وقتی گفته میشود "عدالت"؛ باید معلوم شود که مقصود از واژهی عدالت، به کدام معناست؟ آیا منظور گوینده "مساوات" میباشد و یا "قسط" و یا مطلق عدالت به معنای فلسفی آن، یعنی: «قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش»؟!
کنار گذاشتن خدا، دین:
بنابراین، وقتی معلوم نیست که سخن از کدام خدا، کدام دین و کدام عدالت میباشد، چگونه میتوان مطلق "خدا، دین و عدالت دینی" را نفی نمود و یا حتی تأیید نمود.
●- بشر فقط خدایی را میتواند کنار بگذارد که خودش آن را به میان آورده است؛ مانند: نسبت خدایی به انواع بتها، یا ادعاهای کاذب اولوهیتها و ربوبیتهای فرعونی در گذشته و حال، و یا "ایسم"هایی که مثل قارچهای سمّی خودرو میرویند و به سرعت نیز میپوسند و البته فقط "اسم" هستند و برخوردار از هیچ حقیقتی نمیباشند و ساختار همگی مبتنی بر "ظنّ و گمان و نظریه" میباشد!
«إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23)
ترجمه: اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهایی بیمحتوا و اسمهایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهای بیاساس و هوای نفس پیروی میکنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است!
خدای حقیقی را که بشر نیاورده است تا بتواند کنارش بگذارد، بلکه او بشر را آورده و هر موقع هم بخواهد، کنارش میگذارد، چنان که به بندگانش مؤمنش فرمود: «اگر از دین برگردید، خدا به سرعت شما را بر میدارد و یک گروه دیگر را جایتان میگذارد که خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند ... - يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ / المائدة، 54».
دین حقیقی را نیز بشر نیاورده که بتواند کنارش بگذارد و اگر میتوانست در همان نسلهای نخستین از اولاد حضرت آدم علیه السلام این کار را کرده بود! دین گرایی فطری است؛ و امروزه شاهدیم که هر چه بر شدت هجمه علیه دین خدا افزوده میگردد، توجه و رغبت مردمان بیشتر میگردد.
شیاطین فقط بدل میزنند:
ابلس لعین و سایر پیروان و لشکریانش از گروه انسانها و جنّها، قادر به خلق چیزی نیستند که بتوانند حقیقتی را از میان بردارند و حقیقت دیگری را به جایش بنشانند! و یا این خلقت را با این نظام تکوینیاش بردارند و خلقت و نظام دیگری را جایگزینش نمایند! لذا فقط میتوانند بدل بزنند و تقلبیها و جعلیها را به جای اصلیها، به اذهان عمومی قالب و غالب نمایند!
جایگزینی هزاران هزار "إله و معبود" کاذب به جای "إله و معبود حقیقی" – جایگزینی هزاران هزار دین و مکتب جعلی و دستساز، به جای دین واحد الهی – جایگزینی ولایت طواغیت بزرگ و کوچک، به جای ولایت الله جلّ جلاله – جایگزینی هزاران امام باطل برای دعوت مردم به سوی آتش، به جای "امام حق"، و جایگزینی دهها دین، صدها مکتب، هزاران مذهب و ایسمهای کاذب و مصنوعی و وَهمی، به جای "دین حق"! این بدلسازی، نهایت کاریست که از دست دشمنان خدا و دین حقیقی بر میآید.
هر کجا دین آمد، عدالت رفت!
خب این نیز یک ادعای شعاریِ بزرگ و البته پوچی است که اگر نخواهند فقط به شعارهای پوچ بسنده کنند، باید برایش دلیل، مصداق و شاهد بیاورند.
اولاً بگویند که "اساساً دین کجا آمده است که آنها تجربهاش کرده باشند؟!"؛ ثانیاً بگویند: «عدالت کجا بوده است که پس از آمدن دین از آنجا رفته است»؟! و ثالثاً بگویند: «کدام بیعدالتی و ظلمی، از ناحیهی بیدینان جاهل، متکبر، زورگو و ظالم نبوده است»؟! آیا تمامی بدبختیهای بشر، از ناحیهی سازندگان همین ادیان و ایسمهای ساختگی و پیروانشان نبوده و نیست؟!
نظريه عدالت سياسي جان راولز
آقای جان راولز، به دنبال رفع تناقض ميان "آزادی و برابری" در اندیشهی سیاسی لیبرالیسم بوده است و مقصودش از عدالت نیز فقط همان "عدالت سیاسی" میباشد؛ و البته در این عرصه نیز سخن جدیدی بیان نداشته است، بلکه سعی نموده با ترکیب بخشی از نظریات هگل، بخشی از کانت، بخشی از اومانیسم و ...، خلاءهای جدی لیبرالیسم را پر کند و آن را از ورطهی سقوط نجات دهد.
مقصود راولز از "عدالت"، فقط "عدالت اجتماعی" میباشد، نه مطلق عدالت؛ و آن هم فقط به معنای "انصاف".
عدالت اجتماعیِ مورد نظر راولز نیز قراردادی است، یعنی همان که لاک و روسو نیز پیش از او گفته بودند، در نهایت میگوید: «با تکیه به اصالت فرد و فایده برای فرد و نیز عقل فردی، اعضای منعقد کنندهی این قرارداد، باید از هر حیث آزاد باشند»؛ یعنی هیچ گونه پیش زمینه، تعلق و وابستگی فرهنگی، دینی، ملی، اقتصادی، نژادی و ... نداشته باشند؛ که البته چنین موجودی روی زمین پیدا نمیشود، چه رسد به این که افراد یک جامعهی کوچک و یا بزرگ، چنین باشند.
نقد کلی بر نظریهی "عدالت اجتماعی" او که به صورت قرارداد حاصل میگردد، این است که "اساساً عدالت قراردادی، چه اعتباری دارد و بر چه حقیقتی استوار است و کدام حقی را محقق میگرداند"؟!
مرتبط:
"خیر عمومی"، که از زمان ارسطو طرح شد و اکنون نیز توسط نئولیبرالها و جامعهگرایان مطرح میشود، در قرآن کریم چگونه طرح شده است؟ (2 دی 1397)
معیارهای عدالت و انصاف در امور رور مره چیست؟ اعتدال را در مسائل رفتاری و اعتقادی رعایت کنیم تا رفتارمان متجلی یک فرد مومن باشد؟ (21 اسفند 1396)
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی .
پرسش:
رالز میگوید: «هیچ دین و الهیاتی نمیتواند مدافع عدالت باشد. ادیان و الهیون همواره در طول تاریخ برای تحقق عدالت در جامعه مانع ایجاد کردهاند ...»؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9847.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
اعتقادی اندیشه و مباحث نظری جان رالز عدل