تعریف یعنی چی؟ ملاک و مبنای تعریف چیه؟ این تعریفی که ما در دین از حسادت و عفت و غبطه و ایمان و غیره داریم، آیا اینا ریشه عقلی دارن و آیا عقل بشر با استدلال به این تعریف رسیده، یا نه از وحی هستند؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): تعاریفی که از حقیقت ایمان، کفر، حسادت، عفت، غبطه و ...، وجود دارد، الزاماً تعاریف دینی نمیباشند، چرا که بیدینان نیز این حالات گوناگون در انسان را میشناسند و در عرصههای روانشناسی، اخلاق، حقوق، رفتارشناسی و ...، مورد تحقیق و بحث قرار میدهند. اگر مقصود از "تعریف"، فقط الفاظ اعتباری نباشند، باید ریشهی علمی داشته باشند، و اگر ریشهی علمی داشته باشند، "عقل" قبول میکند.
بلکه "دین اسلام"، با اشاره به این حالات گوناگون در انسان، به نقاط ضعف و کمال او اشاره نموده و سپس هدایت نموده و راه را نشان داده است. مثل: « إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا – به یقین که انسان سخت آزمند (حریص) و کمطاقت آفریده شده است» مگر آن که با ایمان و اتصال و نماز، این نقیصه را کنار گذاشته و از آن عبور نماید. (المعارج، 19 به بعد).
پس، اگر میفرماید: به طاغوت کفر بورزید، به خدای واحد ایمان بیاورید، از شرّ حسود به خدا پناه ببرید، سخاوت داشته باشید و بخل نورزید و ...، "تعریف" این صفات و حالات نیست، بلکه با توجه به تعریف و فهم مشترک، به طریق رشد و کمال هدایت مینماید.
تعریف:
واژه "تعریف" به معنای شناساندن [معرفی کردن] است که با بیان اوصاف و ویژگیها صورت میپذیرد؛ حتی آنگاه که به ستودن کسی، "تعریف کردن از او" گفته میشود، به خاطر بیان برخی از ویژگیهای نیکوی اوست.
دقت نماییم که "تعریف" به نمادها اختصاص مییابد و نه به اشیا. به عنوان مثال: "قلم" اسمی است که به صورت اعتباری روی شیای گذاشتهاند و در هر زبانی لفظی اعتبار شده است و این لفظ و اسم اعتباری، قابل تعریف نیست؛ اما اگر گفتید: «قلم به چیزی گفته میشود که با آن مینویسند»، میشود تعریف قلم.
البته دامنهی کاربرد تعریف متفاوت است، لذا آن را پنج نوع تقسیم کردهاند که عبارتند از: «(۱) قراردادی، (۲) واژگانی، (۳) روشنگر، (۴) نظری، (۵) اقناعی».
گاهی از "چیستی" چیزی پرسش میشود، یعنی قصد دانستن معنای کلمه نیست، بلکه حقیقت و کنه آن چیزی است که با اسمی به آن اشاره میشود، مثل این که بپرسید: «گیاه چیست؟ دین چیست؟ و ...»، به پاسخ این پرسشها میگویند: «تعریف حقیقی». اما، گاهی معنی و مفهوم لفظ مورد پرسش واقع میشود که به آن «تعریف لفظی» گفته میشود.
پس، اگر بپرسید: «معنای ایمان، کفر، جود، بخل و ... چیست؟»، تعریف لفظی دارد، اما اگر از حقیقت ایمان، کفر و ... پرسیده شود، پاسخ مستلزم ارائه تعریف حقیقی خواهد بود.
بنابراین، کلمهی "حسد یا کفر"، اسمی لفظی و اعتباری است که روی حالتی در انسان گذاشته شده است و چیستی یا حقیقت "حسد و یا کفر"، بیانگر و معرف همان حالت خواهد بود.
اگر بپرسند: کلمهی "ایمان" را تعریف کنید، میگویید: «از امینت گرفته شده و به معنای امنیت است» و اگر بپرسند:«حقیقت ایمان چیست»؟ میگویید: «این است که آدمی خود را در پناه کسی یا چیزی در امینت از مخاطرات ببیند».
"کفر" به معنای "پوشاندن" است؛ حال خواه حق پوشانده شود، یا باطل، یا نعمت و ...؛ لذا در ادبیات قرآنی، کفر به خدا – کفر به طاغوت و کفر نسبت به نعمات، بیان شده است. کفر گاهی مقابل "ایمان" قرار گرفته و گاهی مقابل "شکر = سپاسگزاری لفظی و حقیقی".
«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» (ابراهیم علیه السلام، 7)
ترجمه: و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سخت خواهد بود.
عقل:
اگر چه عقل نیز اقسامی چون: «عقل نظری، عقل عملی، عقل ریاضی و عقل معاش» دارد که کارکرد هر یک جداگانه میباشد، اما مقصود در این سؤال "عقل نظری" میباشد که کارش "شناخت" است، نه ارائهی تعریف لفظی یا حقیقی.
بنابراین، تعاریف، اگر به عقل ارجاع داده شوند، ممکن است که مورد تأیید و تصدیقش قرار گیرند و ممکن است قرار نگیرند و رد شوند؛ و ممکن است که کسی تعریف را به "عقل" ارجاع ندهد! مثل این که به او بگویند: «این مجسمهی گوساله، همان خدای شما خدای موسی علیه السلام میباشد» و مخاطبین بدون ارجاع ادعا به عقل، بپذیرند!
عقل به نور علم میبیند، خواه علوم عقلی و فلسفی باشد، یا علوم طبیعی و تجربی، و یا علوم وحیانی؛ پس به عنوان مثال: به نور علم تجربی، حقیقت آتش را دریافته که چیزی حرارتزا، گرماساز و حتی ذوب کننده است. حال اگر در تعریف حقیقی "آتش"، گفته شود: «چیزی است که سبب سرما، برودت و انجماد میگردد؛ "عقل" آن را رد میکند.
اگر بگویید: «چیزی مثل ماده و یا آن چه مادیست، خود به خود پدید میآیند» یک تعریف است، اما عقل نمیپذیرد؛ چرا که عقل در اصل ساختار خود که به آن "عقل فطری" میگویند، دارای علومی است که به صورت چارچوب و قالب میباشند و هر اطلاعاتی را در آن قرار میدهد؛ و بر اساس آن علوم، میداند که هیچ پدیدهای خود به خود به وجود نمیآید، هر چیزی معلول است و حتماً پدید آمدنش، علت یا عللی دارد.
وحی:
وحی نیز علومی است که به تصدیق عقل میرسد و مورد قبول عقلانی واقع میشود؛ حال خواه به صورت مستقیم باشد و یا غیر مستقیم.
به عنوان مثال: اگر در تعریف و توصیف خداوند متعال، بیان نمود که «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»، عقل فوری میپذیرد، چرا که با تعریف حقیقی "خدا"، میداند که فقط یکی میتواند "إله" باشد و او نیز باید "زنده و نگاهدارنده" باشد، وگرنه خدا نیست، و اگر گفته شود: دو یا چند خدا وجود دارد، عقل نمیپذیرد و رد میکند، چرا که چند خدایی، مستلزم محدودیت هر یک از آنان میباشد و محدویت صفت مخلوق است؛ هم چنین چند خدایی، مستلزم بروز تباهی (فساد در خلقت) میباشد؛ از این رو کلام وحی، برای اثبات وحدانیت در اولوهیت، استدلال عقلی میآورد:
«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» (الأنبیاء، 22)
ترجمه: اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگری بود، فاسد میشدند (و نظام جهان به هم میخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها میکنند!
●- گاهی وحی، از غیب خبر میدهد و تعاریفی را ایفاد مینماید که نه با علوم طبیعی و تجربی قابل شناخت هستند و نه با علوم عقلی! به عنوان مثال: وقوع معاد با عقل قابل استدلال میباشد، اما این که در محشر، قیامت، بهشت و جهنم چه خبر است، چه اتفاقاتی رخ میدهد، توصیف قیامت، بهشت و جهنم چیست؟ قابل شناخت با علوم تجربی یا عقلی نمیباشند.
در اینجا عقل، آن را به یافتههای و شناختهای پایهی خود ارجاع میدهد و اگر منطبق گردید، تصدیق مینماید. یعنی وقتی با استدلالهای عقلی، خدا را شناخت، به علیم و حکیم بودن او پیبرد، به ضرورت هدایت تکوینی و تشریعی و بالتبع گسیل رسولان و ارسال وحی پیبرد، و وقتی نبوت و شخص نبی را با استدلال عقلی شناخت، وقتی به صدق انتساب کلام به نبی و وحی پیبرد، آن اخبار و تعاریف را میپذیرد و تصدیق میکند.
آن چه در وحی آمده نیز با استدلال عقلی شناخته شده و مورد تأیید و تصدیق عقل قرار میگیرد، بنابراین عقل و وحی (البته در اسلام) کاملاً منطبق بر یکدیگر و مصدق یکدیگرند.
تعریف خدا:
هر دین، مکتب و مذهبی، تعریفی از وجودی به نام "خدا" ارائه میدهد که لفظ "خدا" اسمی است به فارسی، و در هر زبانی، ترجمهای دارد؛ اما این لفظ و اسم، تعریف حقیقی دارد.
یک گروه [یهودیها] میگویند: دست خدا بسته است و خداوند فرزند دارد و ما (یهودیان) همان فرزندان خدا هستیم – گروه دیگری (مسیحیان) میگویند: «عیسی علیه السلام، پسر خداست؛ پدر، پسر و روح القدس [ابّ، ابن، روح القدس]، یکی شدهاند – دیگری (بت پرستان) میگوید: «این بتها خدایان ما هستند» - دیگر میگوید: «مقصود از خدا، خالق نیست؛ بلکه إله و ربّ (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور) است که همگان باید او را بپرسند و از او اطاعت کنند، مثل فرعون در گذشته و امریکا در عصر حاضر – دیگری [اومانیسم] میگوید: «نمیدانم خالق کیست؟ اصلاً نمیدانم و کاری هم ندارم که خالقی وجود دارد یا همه چیز یکهویی و حادثهای به وجود آمده است؛ اما اصالت با "من" است؛ پس "إله و ربّ" من، همان هوای نفس من است؛ هدف، غایت و کمال نیز ارضای هوای نفس "من" میباشد!
« أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا » (الفرقان، 43)
ترجمه: آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى آيا [مى توانى] ضامن او باشى؟!
بدیهی است که "عقل"، هیچ یک از این تعاریف را برای "خدا"، قبول و تصدیق نمینماید؛ اگر چه ممکن است موضوع به عقل ارجاع داده نشود و از همان "هوای نفس" تبعیت شود.
اما آنگاه که تعاریف دیگری از "خدا"، چون آیاتی که در سوره توحید و دو آیهی آخر سوره حشر به عقل ارجاع داده شود، عقل میشناسد و تصدیق میکند:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ»
ترجمه: او الله است که إلهی (معبودی) جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی یتم نمیکند، امنیّت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکستناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح میکند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرارمیدهند!
«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
ترجمه: او الله است، خالق، آفرینندهای بیسابقه، و صورتگری (بینظیر)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او میگویند؛ و او عزیز و حکیم است!
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی .
پرسش:
"تعریف" یعنی چی؟ ملاک و مبنای تعریف چیه؟ آیا تعاریف ما در دین، از ایمان، کفر، حسد، غبطه و ...، مبتنی بر استدلال عقلی است و یا وحی؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9852.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2702
- 31 خرداد 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون