عرفان کاذب - علت رواج روزافزون عرفانهای کاذب را چه میدانید؟ خانم محجبهای را میشناسم که در نهایت تعجب تن به رابطه جنسی با یکی از سرکردههای این گروهها داده است. چه عاملی میتواند اینگونه موجب گمراهی این خانم شده باشد؟ جذابیتهای موجود در کلام این افراد یا انفعالات تئوریسینهای اسلامی؟ (لیسانس)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: پیدایش هر پدیدهای، سلسله علل گوناگون و متعددی دارد و کسی نمیتواند یک یا دو عامل را نام ببرد و بگوید: «علت این بود». منتهی در بررسی علل، گاه به علل اصلی و گاه به علل فرعی توجه میشود. به عنوان مثال اگر یک تصادف رانندگی رخ داده باشد و علت را جویا شوید، یکی به یک علت اصلی توجه کرده و میگوید: این راننده چراغ قرمز را رد کرد و یا وارد خیابان ورود ممنوع شد. دیگری به علت فرعی توجه کرده و میگوید: راننده عصبانی بود یا عجله داشت. اما هزاران علت دیگر نیز وجود دارد که چرا چنین کرد و چنین شد؟ پس، هر چند گفته میشود این مقصر بود، اما این تنها علت نبود، بالاخره اگر از طرف مقابل خودرویی نمیآمد که این حادثه رخ نمیداد. چنان چه هزاران نفر از چراغ قرمز رد میشوند و هیچ حادثهای رخ نمیدهد.
عرفان کاذب:
وقتی چیزی "کاذب = دروغین"، خوانده میشود، یعنی "حقیقی" آن وجود دارد و این کاذب، بدلی جهت جایگزینی آن حقیقی شده است. پس وقتی گفته میشود "عرفان کاذب"، یعنی "عرفان حقیقی" وجود دارد، اما این "بدلی" برای آن شده است.
اگر سکهی حقیقی و واقعی وجود نداشته باشد، سکه تقلبی معنا ندارد – اگر الماس حقیقی وجود نداشته باشد، الماس بدلی معنا ندارد – اگر مدرک تحصیلیِ حقیقی وجود نداشته باشد، مدرک جعلی و تقلبی معنا ندارد و ... .
اگر خدای حقیقی وجود نداشته باشد، قرار دادن «إله»های کاذب، از مجسمه و گوساله گرفته تا طاغوت درونی (نفس) و طاغوت بیرونی، معنا ندارد – اگر دین حقی نباشد، دین باطل (مکاتب یا ایسمها) بیمعنی میشوند – اگر ولایت حقه وجود نداشته باشد که ولایتها و امامتهای غیر به عنوان بدل جایگزین نمیگردند.
کار شیطان:
شیطان فقط ابلیس لعین نیست، او هم جنودی دارد که بسیاری مثل خودش از جنس جنّ هستند و بسیاری دیگر از جنس انسان. هر منحرف و منحرف کننده و هر رانده شدن از بهشتی "شیطان" است. اما، نکتهی مهم این است که بدانیم هیچ کس نمیتواند چیزی را "خلق" کند، چه مؤمن باشد و چه کافر و در این امر "طالب و مطلوب" (کسی که میخواهد خلق کند – و چیزی را که میخواهد بوجود آورد) هر دو ضعیف هستند. چنان چه فرمود:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (الحجّ، 73)
ترجمه: اى مردم (ای همه انسانها) مثالى زده شده پس بدان گوش فرا دهيد: همانا كسانى كه به جاى خدا مىخوانيد هرگز مگسى هم نتوانند آفريد هر چند بر آن اجتماع كنند، و اگر مگسى از آنها چيزى بربايد آن را از وى بازپس نتوانند گرفت، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
پس کار ابلیس و شیاطین انس و جنّ، فقط "بدل زدن" است. یعنی جلوه دادن تقلبی به جای اصلی. "اغوا" یعنی همین. شیاطین راه دیگری ندارند و نمیتوانند چیز جدیدی خلق کنند. مثل کسی که از تشنگی آبی سالم و گوارا بخواهد، دیگری آبی زهرآلود را به او بدهد که به جای نجات، موجب هلاک او شود، اما او نه آب را خلق کرده و نه زهر را خلق کرده است، بلکه بدل زده است.
حقایق:
انسان فطرتاً موجودی پرستنده، کمالجو، کمالخواه، عاشق کمال و رشد و تعالی است. پس معشوق و کمال حقیقی وجود دارد. انسان دوست دارد که معبود، إله، محبوب و معشوق حقیقی را بشناسد (معرفت و عرفان) و راه تقرب به او را بپیماید (دین) و در این راه، راهنمای کامل را بشناسد و از او تبعیت کند؛ اینها همه حقایق هستند. منتهی انسان بدن و نفس نیز دارد، خواهشها و نیازهای نفسانی نیز دارد، به آنها نیز باید پاسخ دهد و شیاطین از همین راه وارد شده و بدل میزنند، چون ورود از راه عقل که نبی درونی است، محال میباشد، اما راه نفس براشان باز است.
پس از همین راه وارد شده و مثلاً القا میکنند: بله تو عاشق "إله" هستی، پس إله وجود دارد، اما این إله که خداوند سبحان، واحد و احد نیست، بلکه فلان فرعون زمان، یا گوسالهی طلایی سامری، یا فلان گاو پیشنانی سفید، یا فلان مجسمه، یا فلان هنرپیشه و بازیگر و یا اصلاً هوای نفس خودت إله است – اصل خود تویی و برای تو نیز اصلی جز لذت وجود ندارد و لذت نیز پاسخ به همه نیازهای نفسانی توست.
میگوید: بله، تو عاشق هستی میباشی، اما هستی چیزی جز همین عالم ماده نیست – تو عاشق قادری، اما قدرت در عضله یا قوای مسلح یا ثروت است (مثلاً امریکا) – تو عاشق جمیل هستی، اما زیبایی فقط صورت و بدن (سکس) است – عاشقی علیمی، اما علم یعنی دانشمندان علوم تجربی، آن هم فقط از نوع غربی و ... .
پس القا میکند که اگر عاشق دینی (راه رسیدن به معبود)، این دین، یا فلان مکتب، یا ایسم است – اگر عاشق کتاب نجات بخش هستی، همان مانیفستهاست – اگر عاشق معرفت و عرفانی معنوی هستی، همین عرفان کاذب است. در واقع همه "بدل" میزنند.
نزاع درونی انسان:
اما اینها همه دعوت است، و انتخاب با خود انسان است، چون هیچ دعوتی (چه حق و چه باطل)، اختیار را از انسان سلب نمیکند.
گاهی (اغلب)، انسان درگیر جنگ درونی خود بین قوای عقل و نفس میشود. از یک سو "عقل" او را به سوی حقایق میخواند، از سوی دیگر "نفس" طغیان میکند، یعنی به حد ارضا و برطرف شدن نیاز قناعت نمیکند و حکومت کامل بر وجود را میخواهد.
در اینجا کسی که خودش طالب "نفس" است، آن را «إله» خود میگرداند و خودش بندهی آن میشود. اما تا مدتی که کاملاً مغلوب نشده، عقل و فطرت و وجدان مرتب تلنگر زده و هشدار میدهند. از این رو او شروع به توجیه میکند و میگوید: این بدلی، همان اصلی است.
حالا با این خدای «بدلی» و این دین بدلی و راه رسیدن مناسب با آن اهداف جعلی و بدلی، در ضمن میخواهد پاسخ نیازهای معنوی را هم بدهد، لذا "عرفان بدلی یا کاذب" به میدان آمده و مریدان نفس به دنبالش میروند.
حالا راه برایشان باز شده است. از یک سو دوست ندارند که جزو کفار و مشرکین محسوب شوند و از سوی دیگر دوست دارند که نفس را تبعیت و عبادت کنند، و این عرفان کاذب، راه را برایشان باز میکند.
ارتباط و قطع ارتباط:
دین، عرفان و امام (پیشوا)ی کاذب، ابتدا باید ارتباط انسان با حقایق را قطع کند و سپس حلقهی ارتباط را به خودش (شیاطین) وصل نماید. پس از همان راه دین و عرفان وارد میشود. مثلاً پس از جند جلسه که مخاطب را با کلمات فریب داده و جذب کردند، میگویند: «نماز برای ارتباط با خداست، پس شما اگر این ارتباط قلبی را برقرار کردید، دیگر نیازی نیست که نماز بخوانید».
تنبل به نماز، از این حرف خوشش میآید و هیچ با خود نمیگوید که اگر این نیز از راههای ارتباط با خدا بود، خودش میفرمود، یا مؤمنین و معصومین علیهمالسلام ترک نماز میکردند.
اگر قوای عقل هنوز کاملاً تعطیل نشده باشد، همین سؤال برایش پیش میآید، اما مربی شیطان به او پاسخ میدهد، آنها برای آموزش به مردم و رساندنشان به مقام ترک نماز، نماز میخواندند. خب تنبل خوشش میآید، حالا دیگر هم نماز نمیخواند و هم گمان میکند که به اوج ارتباط با خدا رسیده است. حال آن که با قطع نماز، ارتباطش با خالق و زنجیره هدایت قطع شده است و این حلقه را به دُم شیطان ربط داده است.
بعد، دل انسان یاد محبوب را میطلبد که به آن میگویند: «ذکر». مربی شیطان، ذکر بدلی را جایگزین ذکر حقیقی میکند و دل او را از اوهام و اوراد پر میکند.
بعد انسان نزدیک شدن معنوی به مربی را دوست دارد، اما مربی شیطانی، که ربط معنوی او را قطع کرده، ربط جسمی را بدل از آن جایگزین میکند. خواه در "حلقه" و خواه در "بستر".
خب این حالت به کسی که عبد، تابع و مطیع نفس میباشد خوش میآید، هم زنا میکند و هم نامش را "عرفان" میگذارد. بدیهی است که حال او از فاحشه بدتر است. فاحشه اگر کافر هم باشد، در اعماق دل و احساس و عقلش، از این کار خوشش نمیآید، اما او نامش را عرفان گذاشته و خوشش هم میآید!
بانوان بیشتر فریب میخورند:
زن لطیف است، زن مظهر جمال است، محبت و عشق در زن بیشتر جلوهی ظاهری دارد. این ویژگیها هم در صراط مستقیم تأثیر فراوان دارد و هم در گمراهی. از این رو شاهدیم که "مردان" کمتر به دعوت "عرفانهای کاذب"، پاسخ مثبت میدهند. آن مرد حتی اگر بیدین و فاسق هم باشد، با خودش میگوید: برای فسق و فجور، نیازی به این مربی و این جلسات و این ارتباطات شیطانی ندارم. اما زن چنین نیست. زودتر جذب میشود و بیشتر وابسته و سپس تسلیم میگردد.
وقتی مربی در حلقه عرفان کاذب، او را دعوت به زنا میکند، این زن به خاطر قطع ارتباطات حقیقی، دیگر تعقل ندارد، با این دعوت از یک سو احساسات معنویش تطمیع میشود – از سوی دیگر احساس زنانهاش (خوشایند بودن) مجذوب و مقهورش میکند و از سوی دیگر شهوتش ارضا میشود. نامش را هم "سیر و سلوک و طی طریق" میگذارد، تا مبادا در زنا یا حتی العیاذ بالله زنای محصنه، وجدان درد بگیرد و احساس گناه بکند و شرم و یا حیا به او فشار بیاورد.
از این رو شاهدید که در این به اصطلاح حلقههای عرفان کاذب، اغلب روابط نامشروع از یک جا شروع میشود. شاید ابتدا بگویند: همه بنده خدا هستید و مثل هم هستید، پس با یک دیگر دست بدهید – بعد بگویند حجاب را کنار بگذارید و به یک دیگر نگاه کنید تا به لحاظ عرفانی چنین و چنان شود – بعد میگویند: رابطه جنسی نیز اشکالی ندارد – البته مربی هم انتخاب میکند.
در جلساتی که ظاهراً فقط بانوان حضور دارند، بسیار دیده شده که ابتدا آنها را مرید آن خانم جلسهای میکنند و بعد حتی به همجنسبازی میکشانند و بعد به هر کدام میگویند: اگر درجه بالاتر از عرفان را میخواهی، تو را به "قطب" وصل میکنیم و قطب نیز (حتی به زن شوهردار)، میگوید: برای آن که مستقل شوی، آزادی شوی، کاملاً وصل و مرتبط به این حلقه شوی، باید بتوانی شب ساعت دو بیایی و ... .
پس، شیاطین انس و جنّ، به هر شکلی در میآیند – از هر راهی وارد میشوند – هر نوع اطواری برای جذب در میآورند و هر سخنی میگویند و هر بدلی میزنند، تا اغوا کنند؛ منتهی دست آخر، انتخاب با خود انسان است و شیطان هیچ سلطهای بر کسی ندارد، مگر این که کسی خودش را تسلیم او کند.
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» (النّحل، 99 و 100)
ترجمه: همانا او (شیطان) را بر كسانى كه ايمان آوردهاند و بر پروردگار خود توكل مىكنند تسلطى نيست * تسلط او فقط بر كسانى است كه (خودشان) وى را به سرپرستى برمىگيرند، و بر كسانى كه آنها به او [خدا] شرك مىورزند.
مرتبط:
در خصوص «عرفان حلقهها» یا «کیهانی» و فرا درمانی که کلاسهای بسیاری را نیز دایر کردهاند توضیح دهید. (2 / اسفند / 1390)
- تعداد بازدید : 1883
- 25 بهمن 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون