ایکس – شبهه: معجزه (کاری که دیگران از انجام آن عاجز باشند و بفهمند که از وجود و قدرتی دیگر نشأت گرفته است)، برای اثبات نبوت و رسالت پیامبر است و نه اثبات وجود خدا. و آن نیز همیشه به خواست پیامبر (ص) یا کفار و ... صورت نمیگرفته است، بلکه بنا بر حکمت و مشیت الهی واقع میشد، خواه مطابق درخواست کفار باشد یا نباشد. به عنوان مثال: شاید فرود آمدن مواد خوراکی از آسمان، شفای بیماران، زنده کردن مردگان، شقالقمر یا ... مطابق خواست نیز بوده است، اما به یقین هیچ یک از کفار معجزات عصای موسی (ع) و از جمله شکافتن بحر و غرق شدن فرعونیان، یا شفای بیماران به نوعی که پزشکان دیگر خود را خدایان ننامند و نیز نزول قرآن را نخواسته بودند. لذا در آیات متعدد قید شده که از تو معجزه میخواهند، اما بگو که آوردن معجزه به اختیار و توان من نیست.
اما در مبحث «توحید» یا آن چه اصطلاحاً به آن «اثبات وجود خدا» میگویند، گواهی عقل کافیست، هر چند که ذره به ذره این عالم هستی که در مقابل دید همگان میباشد «معجزه» است. هیچ کس قادر به خلق یک عنصر نمیباشد. در پیشرفتهای علمی نیز هر چه به دست آمده، «کشف» است و نه ابداع. یعنی چیزی که بوده را شناختهاند. هیچ کس چیزی را که در عالم هستی نبوده، به وجود نیاورده است و نمیتواند به وجود آورد. ضمن آن که خودش نیز مخلوق است:
«وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (النحل، 20)
ترجمه: و كسانى را كه جز خدا مىخوانند چيزى نمىآفرينند در حالى كه خود آفريده مىشوند.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (الحج، 73)
ترجمه: اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كسانى را كه جز خدا مىخوانيد هرگز [حتى] مگسى نمىآفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمىتوانند آن را بازپس گيرند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
خداوند متعال اسما، نشانهها و آیات خود را که همگی معجزه هستند، در تمامی ذرات عالم و حتی وجود خود انسان نشان داده و میدهد. و هر چیزی نیز با نشانههایش شناخته میشود. چنان چه معجزه و آیه نیز نشانه است و نه ذات حق تعالی.
«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (فصلت، 53)
ترجمه: به زودى نشانههاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟
حال برای کسی که این همه را نمیفهمد یا میفهمد، اما از روی لجاج نمیخواهد بپذیرد، عالِم چه معجزهای بیاورد؟
جالب آن که بدانید سؤال یا شبهه فوق حرف جدیدی نیست. اینها لا به لای کتابها میگردند و سؤالات و شبهات قدیمی را مییابند و از نو در سایتها و وبلاگ ها و ... مطرح میکنند و تردیدی نیست که پاسخش را نیز خواندهاند، ولی نمیخواهند قبول کنند و یا اصلاً نخواندهاند، بلکه همین قدر که سؤال یا شبهه را خواندند، خوشحال میشوند که این برای طرح در اذهان خوب است. به عنوان مثال به حکایت ذیل که عین همین سؤال است توجه نمایید:
حکایت:
»ابن ابی العوجاء که خود را از دانشمندان ماده گرا (دهریون سابق یا ماتریالیستهای کنونی) در نقل بحثش با امام صادق (ع) به رفیق زندیقش گفت: در مناسک حج نزد او نشستم، چون دیگران رفتند و تنها ماندیم، بدون این که من پرسشی کنم، رو به من کرد و گفت: اگر حقیقت چنان باشد که اینها (مسلمانان طواف کننده) میگویند – و چنان هم هست – اینها رستگارند و شما هلاکید. اما اگر چنان باشد که شما میگویید – در صورتی که چنان نیست – شما با آنها برابرید.
گفتم: مگر ما چه میگوییم و آنها چه میگویند؟ گفته ما با آنها یکی است (ابتدا میخواست کفرش را نهان کند). فرمود: چگونه گفتار تو با آنها یکی است؛ در صورتی که آنها معتقدند معاد و پاداش و کیفری دارند و معتقدند که در آسمان معبودیست و آنجا (با وجود نظم الهی و فرشتگان) آباد است و شما عقیده دارید آسمان خراب است و کسی در آن نیست؟ ابن ابی العوجاء گوید: من این سخن را از او غنیمت دانستم و گفتم: اگر مطلب چنان است که اینها میگویند (خدایی هست) چه مانعی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود خواند تا حتی دو نفر از مردم با هم اختلاف نکنند، چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنان گسیل داشت؟ اگر خود بیواسطه این کار را میکرد، راه ایمان مردم به او نزدیک تر میشد. (دقت شود که عین سؤال فوق است که به شکل کاملتری بیان گردیده است).
به من فرمود: وای بر تو! چگونه پنهان گشته بر تو کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده است؟ پیدا شدنت بعد هیچ بودنت، بزرگ سالیات بعد از کودکی، خرسندیات بعد از خشم و خشمت پس از خرسندی، و اندوهت پس از شادی و شادیت پس از اندوه، دوستیت بعد از دشمنی و دشمنیت پس از دوستی، تصمیمت بعد از درنگ و درنگت پس از تصمیم، خواهشت بعد از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش، تمایلت بعد از هراست و هراست پس از تأمل، امیدت پس از ناامیدی و نومیدیات پس از امید، به خاطر آمدنت آن چه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آن چه نیک میدانستی از ذهنت ...، به همین ترتیب پشت سر هم قدرت خدا را که در وجود بود و نمیتوانستم انکار کنم را برایم میشمرد. چنان چه معتقد شدم به زودی در این بحث بر من غالب خواهد شد. (اصول کافی، جلد یک، کتاب التوحید، 96)
دقت شود که امام او را متوجه نشانیهایی نمود که از یک سو مستلزم علم، حکمت، مشیت، اراده، اداره، تربیت، ایجاد تحول از حالی به حال دیگر و ... بود و از سوی دیگر ساخته و مصنوع خودش و یا امثال خودش نبود، مضافاً بر این که در قابلیت ماده خلق و ایجاد چنین حالات و تحولاتی وجود ندارد.
حال اگر کسی این همه نشانه که در وجود هست و همه نیز معجزه هستند، کدام نشانه توسط یک عالم میتواند موجب بیداری و هدایت او گردد؟ لذا به پیامبرش فرمود که تو فقط با قول احسن وحی را به آنان بگو، حقایق را بیان دار و راهنمایی کن، اما وکیل آنها نیستی که بتوانی معتقدشان کنی و نیز می فرماید: تو فقط تذکر بده (یادآوری کن آن چه میدانستند و فراموش کردند – یا تعلیم بده آن چه را نمیدانند) و تسلطی نداری که کسی ایمان بیاورد یا نیاورد:
«قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ مَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ» (یونس، 108)
ترجمه: بگو اى مردم حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است پس هر كه هدايتيابد به سود خويش هدايت مىيابد و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه مىشود و من بر شما نگهبان نيستم»
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (الغاشیه، 21 و 22)
ترجمه: پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهندهاى * بر آنان تسلطى ندارى.
مرتبط:
یادداشت سردبیر: ما باید خدا را بشناسیم، یا او باید خودش را به ما بشناساند؟
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید