اگر نیاز به دین در فطرت انسانهاست و پیامبران الهی در زمانهای مختلف برای تبلیغ رسالت مبعوث شدهاند، چرا ادیان غیر الهی فراوانی رواج یافتهاند؟ این ادیان مولود چه هستند؟ پیامبران در آن زمان چه میکردند که این تفکرات جوامع را در برگرفته بوده است؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): دو پرسش مطرح شده است، یکی این که اگر دین فطری است، ادیان غیر الهی مولود چیست؟ و دیگر آن که پیامبران علیهم السلام چه میکردند؟!
دین فطری
همین که میفرمایید و مشهود است که ادیان غیر الهی فراوانی پدید آمدهاند، دلیل و گواه بر این است که "گرایشات دینی، فطری است". یعنی بشر را از دینگرایی گریزی نیست؛ و گرنه ادیان الهی را تکذیب میکردند و هیچ دین دیگری را جایگزین نمینمودند.
آری، "دین و گرایشات دینی"، فطری است، اما اسلام، مسیحیت، ادیان الهی و یا ادیان و مکاتب بشری، مصادیق دین هستند.
بنابراین، این پرسش مانند این است که بپرسند: "اگر عشق فطری همگان است، چرا یکی عاشق خدا میشود و دیگری عاشق دنیا"؟ یا چرا یکی عاشق علم میشود و دیگری عاشق هنر یا پول"؟!
پس، تفاوت مصادیق یا حق و باطل بودن آنها، هیچگاه اصل را نفی نمیکند. اصل این که آدمی، خوشبختی را دوست دارد، فطری است و قابل انکار نمیباشد، اما اگر یکی تعریف و راه خوشبختی را نادرست تشخیص داده باشد، مصداق او زیر سؤال میرود و نه "اصل دوست داشتن خوشبختی".
نکته:
بدیهی است که حقایق عالَم هستی و نظام خلقت، با تأیید و یا تکذیب دیگران، متغیر نمیگردد. اگر گروهی بگویند: «خورشید، إله است» و گروهی دیگر بگویند: «ماه یا ستارگان إله هستند»، یا دیگری بگوید: «این مجسمهها إله هستند» و ...، هیچ کدام اینها، با گفتهی آنها، إله نمیشوند، بلکه اینها همه "اسم"های بیمسمایی است که افراد، بر اساس اوهام خود روی آنها میگذارند و در ذات آنها چنین چیزی که "إله" باشند، قرار داده نشده است:
« إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى » (النّجم، 23)
ترجمه: اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهایی بیمحتوا و اسمهایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهای بیاساس و هوای نفس پیروی میکنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است!
پس، گرایش به دین، فطری همگان است. اما کدام یک از هزاران دین، دین حقیقی و هدایت کننده و نجاتبخش است، مقولهی دیگری میباشد. لذا فرمود که "دین نزد خدا اسلام است – إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ" و نفرمود که انسانها، برای مطامع خود و فریب دیگران، ادیان دیگری نخواهند ساخت و به ادیان دیگری نخواهند گروید! پس، هر کسی به دین و آئینی میگرود و آن را دین درست و دین خود بر میشمارد، اما خالق حکیم و ربّ جلیل، هیچ دینی به جز آن چه خودش برای هدایت و کمال انسان وضع کرده را نمیپذیرد، یعنی کارساز نمیافتد؛ چرا که نظام خلقت و هدایت، با رأی و پسند، قبول یا انکار مردمان، متغیر نمیگردد.
بدل زدن
از خود بپرسیم: وقتی خالقی جز الله جلّ جلاله وجود ندارد و نظام خلقت و هدایت، با قبول یا انکار و رأی مثبت یا منفی مردمان متغیر نمیگردد، پس علت انحرافات چیست و شیاطین جنّ و انس چه میکنند؟!
از ابلیس لعین گرفته، تا سایر شیاطین جنّ و انس، نمیتوانند چیزی را خلق کنند و بر آن قوانین تکوینی دیگری مترتب نمایند و متناسب با آن، قوانین تشریعی متفاوتی بیاورند، لذا فقط کارشان فقط این است که در ذهن و قلب ما "بدل" بزنند و تقلبی را به جای اصلی، غالب کنند!
آنها نمیتوانند که فطرت خداپرستی و إلهگرایی را از انسان بگیرند، اما با حیل گوناگون، القا میکنند که «بله، إله هست و ما همه مألوه هستیم، اما این إله، هوای نفس خودت، یا مجسمه، یا گوساله یا فرعون زمان توست و باید او را بپرستی»!
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (الجاثیه، 23)
ترجمه: هيچ ديدى آن كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه كرد و بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت، ديگر بعد از خدا چه كسى او را هدايت مىكند آيا باز هم متذكر نمىشويد؟
شیاطین القا میکنند که «بله، دین فطری است و از آن گریزی نیست، اما نه تنها الزامی ندارد که دین خدا باشد، بلکه باید خودت دین بسازی و یا سراغ دینهای دستساز بشر بروی، تابع مکاتب، ایسمها و ... گردی؛ تا مطیع بایدها و نبایدهای تحمیلی آنان گردی، نه مطیع خداوند متعال»؛ لذا بر اساس همان "گرایش فطری به دین"، دینهای جعلی ساخته میشود. إله کاذب، دین کاذب لازم دارد.
پیامبران چه میکردند؟
اتفاقاً پیامبران، بر اقوام عاقل و مؤمن نیامدند، بلکه بر اقوامی آمدند که جاهل، کافر، مشرک و بت پرست بودند؛ آنها را با اقامهی دلایل روشن، براهین عقلی، معجزات (جمعاً بینات)، به حق و راه راست دعوت کردند، و بدیهی است که برخی پذیرفتند و میپذیرند و برخی دیگر نپذیرفتند و نمیپذیرد.
●- پیامبران علیهم السلام، برای این مبعوث و فرستاده نشدند تا مردمان را به زور عاقل و مؤمن کنند، و اساساً چنین قدرتی ندارند. چنان که ابلیس و سایر شیاطین لعین، قدرت و سلطهای برای انحراف ندارند و آنها نیز فقط دعوت کننده میباشند.
« فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ » (الغاشیة، 21 و 22)
ترجمه: پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهندهاى * تو بر آنان تسلطی نداری [که بگروند و یا روی برگردانند].
معنای « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ » که در جنگ نرم و ضد و تبلیغ علیه السلام، مورد سوء استفاده قرار گرفته است، همین است که کسی نمیتواند دیگری را به زور مؤمن و یا کافر نماید، نه این که هر کسی هر غلطی که دلش خواست را میتواند انجام دهد بگوید: خدا خودش گفته: « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ »!
●- کار پیامبران الهی علیهم السلام، این است که وحی را اخذ و بهترین شیوه ابلاغ نمایند. ابتدا خودشان آن را درک کرده، به آن ایمان بیاورند و عمل کنند، و سپس دیگران را به این راه روشن دعوت نمایند، اگر چه متحمل مشقات فراوانی گردند. حال این که دیگران بپذیرند یا نپذیرند، در اختیار، قدرت و مسئولیت آنها نمیباشد.
عقل و اختیار
لازمهی "عقل و اختیاری" که خداوند متعال به انسان موهبت نموده، این است که به "زور" هدایت یا گمراه نگردد، بلکه با عقل خویش بشناسد و با اختیار خویش انتخاب نماید. لذا بعد از « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ »، دلیلش را فرمود: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ – همانا به درستی که راه رشد از گمراهی روشن شده است»، و ادامه میدهد که راه رشد، همان کفر به طاغوت و ایمان به الله است، نه بالعکس. (البقره، 256)
بنابراین، چون به آدمی عقل داد، کتاب علم خلقت و علم وحی را به رویش گشود، و انبیا و رسولان را فرستاد تا دعوت کنند و تعلیم دهند و الگوی برتر باشند، دیگر هیچ ضرورتی برای جبر باقی نمیماند، لذا میفرماید:
« إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا » (الأنسان، 3)
ترجمه: ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!
میفرماید: وقتی به او عقل، فهم، شعور، منطق، علم و وحی دادیم، وقتی به او قوهی اختیار و انتخاب دادیم، وقتی راه رشد از گمراهی را برایش روشن کردیم، وقتی راه هدایت و سعادت را به او نمایاندیم، وقتی تضمین مینمایم که پس از انتخاب، خودم هدایت کنم، وقتی برایش انسان کامل را معلم و الگوی برتر فرستادم « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ / الأحزاب، 21»؛ دیگر هدایت جبری، توسط فرشتگان، رسولان و امامان، نه تنها خلاف حکمت است، بلکه معنا و جایگاهی ندارد.
●- بنابراین، کار رسولان و امامان علیهم السلام، این نبوده که جبراً (به زور) نگذارند کسی بَدل بخورد - به جای إله حق، إله باطل را بپرستد و به جای دین حق، دین باطل را بسازد یا برگزیند - به جای کتاب حق، ایسم بسازد و مانیفست بنویسد – به جای امام حق، به دنبال امام باطل برود! اگر قرار بود این کارها جبراً (به زور) انجام پذیرد، باز هم کار خدا بود و چنین میکرد، نه کار رسولان!
مرتبط:
چرا باوجود اینکه فطرت خداپرستی درهمه وجود دارد ولی برخی مشرک میشوند؟ (13 دی 1392)
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
اگر دین فطری است، پس این ادیان غیر الهی مولود چه هستند؟ و پیامبران چه میکردند که این گرایشات (باطل) جامعه را در بر گرفته بود؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9588.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2279
- 22 دی 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید