چرا "دور و تسلسل باطل است»؟ اگر به خاطر محال بودن جمع نقیضین میباشد و میگویند: «انفجار بزرگ به دلیل وجود تقدم و تأخر علت و معلول نسبت به هم، نمیتواند علت به وجود آمدن این دنیا باشد»، پس چرا این قاعده، راجع به خدا صدق نمیکند؟! یا چرا نمیگویند: «به دلیل بطلان تسلسل، همان انفجار علت به وجود آمدن دنیاست»؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس شبهه): این که «چرا دور و تسلسل باطل است؟ با این که «چرا نسبت به خداوند سبحان صدق نمیکند؟»، دو مقولهی کاملاً متفاوت است که در یکی از اصل یک قاعدهی عقلی سؤال میشود و در دیگری، از صدق آن قاعده، به یک چیز (مصداق). و آن که معلول باشد و وجودش علت بخواهد، خدا نیست.
*- اگر کسی مدعی خداوندی برای موجودی شود که ازلی نمیباشد، یعنی پیش از بودن نبوده باشد و سپس پدید آمده باشد، همین قاعدهی عقلی، راجع به آن چیز نیز صدق میکند و البته نتیجه گرفته میشود که «پس خدا نیست»؛ چرا که قبلاً نبوده و سپس به وجود آمده است، پس مخلوق است و وجودش خالق میخواهد.
*- در بارهی ماده نیز اگر کسی مدعی شود که مادهی اولیه، همیشه و ازلی بوده است، به حکم عقل، واجب الوجود و هستی محض خواهد بود که دیگر حرکت، انفجار و تغییر حالت از وضعی به وضعی دیگر و ... که همه از "نقص و نیاز و حرکت به سوی کمال" نشأت میگیرند، به آن راه نخواهد داشت.
*- پس، اشکال در این پرسش این است که "پدید آورنده، با پدیده [خالق و مخلوق]" همسان و مثل هم فرض شدهاند! مثل این است که بگویند: «تعریف علت با تعریف معلول، عین هم هستند»!
انفجار بزرگ (بیگ بنگ):
راجع به نظریهی انفجار بزرگ (بیگ بنگ – فرآیند جمع ماده و انرژی)، اگر چه هنوز به اثبات نرسیده و مامکلفیم که نظریات را بررسی کنیم، نه این که هنوز به اثبات نرسیده، از آن پیروی بنماییم، اما این که انفجار اولیهای دلیل به وجود آمدن این جهان باشد یا نباشد، چه ربطی به بطلان "دور و تسلسل" در قاعدهی "اصل علیّت" دارد؟!
دقت فرمایید که "عدم" یعنی نیستی و در "عدم"، هیچ گاه در "عدم" انفجار رخ نمیدهد؛ پس، باید یک چیزی باشد که منفجر شود، نیستی که به ناگاه منفجر نمیشود! و نظریهی انفجار بزرگ [بیگ بنگ] نیز همین را میگوید. میگوید ماده یا موداد اولیهای بودهاند، انرژی نیز وجود داشته است که ترکیب آنها سبب انفجار شده است و این دنیا، از آن انفجار و سپس انفجارها و حالات دیگر پدید آمده است.
حال فرض کنیم که چنین بوده باشد، و بعید هم نیست که تا حدودی درست باشد، چنان که در قرآن نیز میگوید ابتدا دودی بود که آن را باز کردیم و ... (دخان)، اما این که "دور" نیست! یک مادهای، با قابلیتهای فراوانی بوده، انرژی هم بوده و انفجار رخ داده است. و البته باید به اثبات رسانند که این ماده یا مواد اولیه، با این انرژی، چگونه پدید آمدهاند؟!
حال اگر بگویند: «ماده اولیه یا انرژی، ازلی (همیشه) بودهاند»، باز هم "دور" نیست، بلکه با دلایل دیگری اثبات میشود که مادهی اولیه و انرژی، ازلی نبودهاند، بلکه حادث میباشند.
"دور" این است که بگویند: «ماده اولیه نیز نبوده، معلول است، اما خودش، خودش را پدید آورده است» یعنی خودش معلول است، اما "علت" پیدایش خودش میباشد! یعنی یک چیز، علت و معلول خودش میشود! این "دور" و محال است.
●- اما، باید دقت شود که تمامی مباحث مربوط به مادهی اولیه، انفجار بزرگ و...، چه درست باشد و چه غلط، مربوط به عالم ماده است و عالم هستی منحصر به ماده نیست.
بله، مادهگرایان [ماتریالیستها]، چون به جز ماده را قبول ندارند، گمان دارند که اگر بتوانند وجود مادهی اولیه و انفجار آن را به اثبات رسانند، دیگر از مبحث و سؤال دربارهی "چگونگی پیدایش عالم هستی"، که آخرش به خدای خالق میرسد، رها و راحت میشوند.؛ اما نه ما بر این باوریم که عالم هستی، فقط عالم ماده است، و نه آنها توانستهاند چنین ادعایی را به اثبات برسانند.
عقل (فلسفه):
●- نمیتوانند انکار کنند که بالاخره مادهی اولیه و انرژی بوده است که سبب انفجار گردیده است؛ اما در عرصه عقل یا فلسفه، سؤال میشود که آیا این ماده "واجب" بوده یا "ممکن"؟ اگر واجب الوجود باشد، کمال محض است، پس نه ماده است، نه منفجر میشود و نه از حالتی به حالت دیگری در میآید و ... – اما اگر منفجر شده، پس ممکن الوجود است، لذا پیدایش آن نیز سبب میخواهد، ازلی نبوده، ابدی نیست، بلکه پدیده است و چیزی هم از هیچ به وجود نمیآید.
"دور" که باطل است، یعنی ابتدا قبول نمایید که هر چیزی معلول چیز دیگری است، و آن چیز دیگری که علت شده، خودش معلول چیز دیگری بوده است، و اگر قرار باشد این سلسله به علت غایی نرسد و نیز در "دور" بیفتد، یک چیز، علت خودش و معلول خودش میشود، و این محال و باطل است.
●- دقت شود که در فلسفه، بحث از تعاریف و قوانین "وجود" میشود، صرف نظر از این که مصداقش خدا باشد، یا ماده یا...؛ بحثهای مصداقی، در علم کلام مطرح میشوند و نه فلسفه. مثلاً وقتی فلسفه از اقسام وجود [واجب، ممکن، محدث، حادث، ازلی، ابدی، محرک، متحرک و ...] سخن میگوید، اصلاً کاری ندارد که مصداقش خداوند است و یا غیر او. به عنوان مثال: وقتی در هندسه، تعاریف و قواعدِ طول، عرض، ارتفاع، محیط، مساحت، حجم و ... مطرح میشود، با مصادیق کاری ندارد که حالا طول قد یک انسان مورد بحث است و یا یک درخت و یا طول فاصله زمین تا خورشید.
پس، اگر میخواهید با نگاه عقلی (فلسفی) هستیشناسی نمایید، باید اصلاً کاری با خدا، ماده، انفجار و ... نداشته باشید، بلکه اول باید قواعد عقلی را شناخت، سپس اگر بحث از مصداقی [خدا یا غیر خدا] پیش آمد، آن را در چارچوب آن قواعد مطالعه نمود و شناخت.
به عنوان مثال: طبق بدیهیات فطریه و اولیهی عقلی، ممکن الوجود، از آن جهت که نسبت بودن و نبودنش مساوی است، برای پیدایش خود، نیاز به غیری دارد که به او وجود ببخشد. حال خواه این غیر خدا باشد یا غیر خدا. و دقت شود که وقتی گفته میشود "وجود"، مقصود و مصداقش فقط اصل هستی آن چیز نیست؛ بلکه میپرسید: «آیا نظم این اتاق، به شکل کلاس درس، واجب است یا ممکن؟!»، پاسخ این است که «چون نسبت بودن یا نبودن این نظم مساوی است، یعنی میتوانست اتاق خواب و یا کلاس درس نشود، پس حتماً این نظم موجود، "ممکن الوجود" میباشد، لذا یقیناً کسی آن را به این شکل نظم داده است».
*- حال فرض کنید که میگویند: «علت پیدایش ممکنات، مثلاً ماده اولیه بوده است». خب این یک نظریه است که باید به اثبات برسد؛ لذا شما ماده اولیه را به آزمایشگاه عقل میبرید تا بشناسید خودش چگونه موجودی است؟ اگر نتیجه گرفتید که ماده اولیه خودش نیز ممکن الوجود است؛ به حکم عقل میگویید: «این ماده، نمیتواند علت غایی و واجب الوجودی که هستی بخشیده باشد، چون برای پیدایش خودش نیز نیاز به غیر داشته است».
یا اگر در میان مدعیان خداباوری، کسی گفت: «خداوند هستی بخش نیز جسم دارد، حرکت میکند، به دنیا میآید، زاییده شده یا میزاید، به یاد میآورد و از یاد میبرد، از دنیا میرود، به صلیب کشیده میشود و ...»؛ طبق قواعد عقلی، میگویید: «چنین موجودی نمیتواند خدا باشد - واجب الوجود نمیتواند جسم داشته باشد و حرکت نیز نمیکند، به صلیب نیز کشیده نمیشود ...، چون اینها همه صفات ممکن الوجود میباشد».
تعاریف، قوانین و مصادیق:
پس نتیجه آن که: قواعد عقلی (فلسفه)، به تعاریف وجود، اقسام و حالات آن کار دارد، نه به مصدایق آن. میگوید: «هیچ چیزی به خودی خود، از نیستی به هستی نمیآید و پدیدار نمیگردد». حال یکی بپرسد: جوش آمدن آب، یا انفجار در یک ماده چطور؟ می گویید: فرقی ندارد، هیچ چیزی به خودی خود پدید نمیآید. دیگری بپرسد: خدا چطور؟ باز هم میگویید: «باز هم فرقی ندارد، اگر ممکن الوجود و حادث باشد، به وجود آورنده و محدث میخواهد».
پس، اگر کسی دربارهی وجود خداوند سبحان بگوید: «نبوده و بعدا پدید آمده و بود شده است»، خواهید گفت: «این موجود حادث، پدیدآورنده میخواهد و چنین موجودی حتماً خدا نیست، بلکه خودش مخلوق است».
یا اگر کسی بگوید: «سلسله علل، بدون هیچ غایتی ادامه دارد»، میگویید: «این تسلسل است و باطل، چرا که تمامی حلقههای این سلسله، معلول میشوند و آن هم بدون علت».
اگر بگوید: «خدا و یا ماده، خودش خودش را پدید آورده است»، میگویید: این نیز محال است، چرا که اولاً قبل از بودن، نبوده که بتواند خودش خود را پدید آورد، و ثانیا "دور" پدید میآید که محال است، یعنی معلول نمیتواند علت وجود خودش باشد».
پس، در هستیشناسیِ معقول و فلسفی، شما با قوانین هستی کار دارید و نه با مصادیق آن، بلکه مصادیق را با آن قوانین تطبیق داده، می شناسید، قبول می کنید و یا رد مینمایید و ... .
●- مصادیق و اسمهایشان را کنار بگذارید و راجع به هستی بیندیشید. حال اگر کسی گفت: «هیچ چیزی پدیدآورنده، هستی بخش و خالق ندارد!» به حکم عقل که به نور علم میبیند، رد میکنید.
●- اگر کسی گفت: «موجودی که نبوده، خودش خود را پدید آورده است!» رد میکنید و میگویید: «عدم که نمیتواند پدید بیاورد و هستی ببخشد = دور باطل».
●- اگر کسی گفت: «بله، همه چیز معلول است و معلول نیز علت میخواهد، اما حلقههای این سلسله، هم چنان ادامه دارد و به هیچ غایتی نمیرسند!» باز هم رد میکنید و میگویید: «پس تمامی حلقهها (موجودات) در اصل وجود خود معلول میشوند و آن هم معلولِ بدون علت، و این نیز محال است، تسلسل و باطل است»!
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
چرا "دور و تسلسل" باطل است؟ چرا "تقدم و تأخر علت و معلول" را که دلیل برای رد "انفجار بزرگ Big Bang" میآورند، به خداوند صدق نمیکند؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10280.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3692
- 30 فروردین 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون توحید