انسان طبیعی، آدم نمیشود، چون انسان به واسطۀ "تربیت" آدم میشود و طبیعت، تربیت پذیر نیست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ و صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
سلام بر شما؛
شما میتوانید در باغچه، باغ یا زمین خود، درختان نخل، سیب و سایر میوهها و یا درختانی چون سرو و چنار را بکارید و رسیدگی کنید تا رشد مناسبی داشته باشند، اما هرگز نمیتوانید آنها را تربیت کنید. به عنوان مثال: میتوانید خودتان به طبیعت درختان رجوع کنید، از میوه، چوب یا سایهاش استفاده کنید، اما نمیتوانید بگویید: «میخواهم این درخت را نوعی تربیت کنم که هر گاه نزدیکش شدم، خم شود و بر سر من سایه بیندازد؛ یا تابستان میوهای دهد و در فصول دیگر، میوهی دیگری دهد.
شما میتوانید برخی از حیوانات اهلی [اسب، الاغ، سگ، گربه و ...] را رام کنید و به کارهایی عادتشان دهید، اما هرگز آنها از طبیعت خود خارج نمیشوند؛ به عنوان مثال: میتوانید سگ مناسب را برای حفاظت از محیط، گله، یا شکار تعلیم دهید، اما هرگز نمیتوانید یک سگ را نوعی تربیت کنید که فرمانده یک لشکر شود و یا از فضایل انسانی و اخلاقی برخوردار گردد؛ بلکه هر تعلیمی بپذیرد نیز در چارچوب و حدود طبیعت خودش میباشد.
زمین را میشود شخم زد، اما نمیتوان تربیت نمود – آب را میتوان کنترل و مدیریت کرد، اما نمیتوان تربیت نمود ... و خلاصه آن که «طبیعت، تربیت پذیر نیست».
انسان
انسان نیز همینطور است، هم روح دارد و هم جسم – هم فطرت دارد و هم طبیعت؛ و طبیعتش قابل کنترل و استفاده است، اما هیچگاه تربیت پذیر نیست.
چشم، گوش، زبان، دست و پا را میشود کنترل نمود و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار داد؛ اما هیچ گاه نمیتوان تربیت نمود؛ بلکه فقط روح [جان] تربیت پذیر است.
انسان طبیعی، هیچ فرقی با یک حیوان ندارد؛ چشمی دارد که فقط طبیعت را میبیند، آن هم محدود، اما حقایق و معنویت را نمیبیند؛ اگر چشمش خیلی قوی باشد نیز قویتر از چشم عقاب یا مگس نمیشود؛ اما او بصیرت ندارد - گوشی دارد که فقط امواج صوتی در طبیعت را تا فراکانسی محدود دریافت میکند؛ و اگر خیلی قوی باشد نیز از گوش فیل یا خفاش قویتر نمیشود، اما هیچ حقی را نمیشود - زبانی دارد که فقط اصوات را در قالب کلمات بیان میدارد و برایش سخن حق، باطل، ارشاد، فریب و ... فرقی ندارد - دستی دارد که با آن برخی از کارهای طبیعیاش را انجام میدهد، اما بازوی علم، قدرت و بال پرواز او نمیشود – پایی دارد که او را به لحاظ طبیعی و فیزیکی به جلو و به صورت محدود به عقب میبرد، اما هیچگاه یک قدم نیز او را به مراتب بالای رشد و کمال نمیرساند.
انسان طبیعی، مغز دارد، اما عقل ندارد – قلب دارد، اما فهم ندارد – حس دارد، اما درک حقایق را ندارد و ...؛ لذا کفار میگویند: «انسان نیز نوعی حیوان است؛ حیوان راست قامت، حیوان دوپا، حیوان ناطق، حیوان با شعورِ ابزار سازی و ...»؛ خداوند متعال نمیفرماید که انسان حیوان است، چون چنین نیست؛ اما میفرماید: «انسان طبیعی، مانند چارپایان و بلکه بدتر است، چرا که در غفلت به سر میبرد»:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»
ترجمه: به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها]یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند.
انسان، در بستر طبیعت به دنیا آمده، زندگی میکند و میمیرد؛ و همۀ کارهایش را [اگر چه عبادت حق تعالی، چون نماز، روزه، جهاد، حج و ... باشد] را با بدن طبیعیاش انجام میدهد؛ اما نکته این است که انسان، فقط یک موجود طبیعی نیست، بلکه به او عقل، قلب، فطرت و وحی نیز موهبت شده است.
عقل، حجت درونی است و احکامش درست و صادق است – قلب (جان)، محل فهم حقایق و سپس گرایش به آنهاست، لذا جایگاه ایمان، کفر، محبت و بغض (مواضع) است – و فطرت، آینهی تمام نمای نور جلوات الهی و منعکس کنندۀ آن است
تمامی انبیا، رسولان، وحی و اولیای الهی، فرستاده شدند تا توجه انسان را از "طبیعت" به "فطرت" معطوف نمایند، تا تزکیه، تعلیم و تربیت را بپذیرد و آدم شود؛ رشد کند و خلیفة الله شود؛ لذا فرمود: «دین قیم، همان دین فطرت است که خداوند متعال همگان را بر این فطرت آفریده است».
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روی (جهت) خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!
مکاتب بشری، طبیعتگرا هستند
تمامی ادیان، مذاهب و مکاتب بشری [تمامی ایسمهای کهن و نوین]؛ از آن جهت که زیربنای شناخت و اعتقاداتشان، مادهگرایی [ماتریالیسم] است، طبیعی (طبیعتگرا) هستند و هیچ توجهی به خارج از طبیعت (ماوراء الطبیعة) ندارند.
از اینرو، عقل شناختی را تعطیل اعلام کردهاند – خوبی و بدی را نسبی خوانده و ارزش و ضد ارزش نزد آنان یکسان است، و با نگاهی خودگرایانۀ طبیعی [اومانیستی]، رشد و کمال انسان را در رفاه و لذت طبیعی شخصی میدانند!
راست میگویند: مگر برای الاغ، علف حلال یا حرام وجود دارد – مگر برای گرگ یا سایر درندگان، حق و باطل، مالک و مملوک، یا ظالم و مظلوم وجود دارد که برای آنان وجود داشته باشد؟! خیر، بلکه طبیعت حیوانات، خوردن، نوشیدن، خوابیدن، جفتیابی، تولید مثل و یا درّندگی است و موافق با طبیعت خود عمل میکنند. چنان که در ضرب المثل گفته شده: «نیش عقرب نه از ره کین است – بلکه اقتضای طبیعتش این است»
برای انسان طبیعی نیز اموال دیگران - حق و باطل – ارزش و ضد ارزش و ظلم، ظالم و مظلوم و حلال و حرام وجود ندارد.
انسان فطرتگرا؛ خداشناس و خداباور – معادشناس و معاد باور – حقشناس و عادل میگردد، لذا در چارچوب انسانیت حرکت میکند و تلاش میکند که تربیت الهی شود، متجلی اسماء الهی گردد و اخلاق و صبغه الهی به خود بگیرد: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ - رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان، توحید و اسلام؛ رنگ تجلی اسماء الهی و رنگی که او میدهد بپذیرید) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت میکنیم / البقره، 138».
اما، انسان طبیعی، رنگ طبیعت را به خود میگیرد، همرنگ سایر چهارپایان میشود؛ خود را به رنگ هواهای نفس حیوانیاش در میآورد، و در نتیجه، این همه فسق (خارج شدن از پوسته آدمیت)، فساد (تباهی)، ظلم (ستمگری)، خیانت و جنایت را به بار میآورد؛ چرا که این مفاهیم و ارزشها، در طبیعت تعریف و جایگاهی ندارند.
مرتبط:
مشارکت و همافزایی – موضوع یادداشت و نشانی لینک متن، جهت ارسال به دوستان
موضوع یادداشت:
انسان طبیعی، آدم نمیشود، چون انسان به واسطۀ "تربیت" آدم میشود و طبیعت، تربیت پذیر نیست
متن یادداشت (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/note/11287.html
- تعداد بازدید : 1334
- 21 مهر 1400
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت