ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چگونه نظر اسلام و متفکران را در یک نوشتار کوتاه (به جای چند کتاب) بیان نماییم؟
ابتدا دقت کنیم که نباید به دنبال معقولات (شناختهای عقلی)، با ابزار محسوسات یا احساسات کنجکاوی و مطالعه نمود، چون نتیجهای نمیدهد. مانند تلاش برای تشخیص رنگ یک شی به وسیله متر یا ترازو میماند. پس برای هر شناختی، ابزار لازم داده شده است.
برخی بر اساس میل، خوشایند و بالاخره نفس، از فرضیه یا "شعار"ی پیروی میکنند! مثل کسی که در فیزیک حتی تعریف نقطه، خط و حرکت را نمیداند، اما دم از "فیزیک کوآنتوم" میزند! - از نقاشی هیچ نمیداند، دائم اسم داوینچی یا پیکاسو را به زبان میآورد – از شعر و ادب اطلاعی ندارد، خود را به حافظ یا نیمایوشیج میچسباند و یا از سیاست نمیداند، اما طرفدار اشخاص، احزاب، جریانها و یا حتی رنگهای متعلق به آنان میگردد. ندیدید برخی که هیچ از موسیقی نمیدانند، به محض آن که به کلاسی میروند تا نُت را بشناسند، اول یک ویالون بزرگ میخرند و حتی برای خرید پیاز با خود حمل میکنند، بعد موهای خود را بلند میکنند تا شبیه بتهوون شوند و بعد یک عینک را به گردن آویزان میکنند و ...، این همان تقلید کور است که گفت: " خلق را تقلیدشان بر باد داد – ای دو صد لعنت بر این تقلید باد " – اصول اعتقادی، شعاری و تقلیدی نیست.
الف – اگر چه شعار "همه خدایی" را هر از چندگاهی در اذهان عمومی مطرح میکنند و واژهی غربی و ایسم «pantheism » معادل آن را رایج میکنند تا شیک و مدرن و امروزی جلوه کند، اما بحث از «وحدت یا کثرت وجود»، بحث جدیدی نیست. افلاطون هم در این خصوص نظریه دارد - فلوطین اسکندرانى و هندوها هم نظریه دارند، هم چنین حکمای مشهور اسلامی، چون: بوعلی سینا، ملاصدرا، شیخ اشراق و ... بحثهای بسیار عمیق و گستردهای در این خصوص دارند و همه خدایی را نیز با ادلهی کامل عقلی رد کردهاند. چنان چه اشتهار ملاصدرا (ره) بیشتر به بحث "وحدت وجود" است - اقبال لاهوری که در ادبیات و سیاست مشهورتر از فلسفه است، ضمن رد نظریه افلاطون، متبنی بر "سایه بودن همه چیز" و شبیه دانستن این نگاه، به اندیشه صوفیان، میافزاید:
گوسفندی در لباس آدم است حکم او بر جان صوفی محکم است
فکر افلاطون، زیان را سود گفت حکمت او، بود را نابود گفت
ب – در هر حال بحث از «همه خدایی pantheism» یا «دگر خدایی» یا «هیچ خدایی» و ...، همه به بحث در «وجود» بر میگردد. بحث از وجود در ذات، اصالت و تعینهای خود؛ و گاه تعاریف آن قدر به هم نزدیک میشوند که اگر کسی با دقت، بصیرت، عالمانه، حکیمانه و موشکافانه بررسی نکند، دچار شبهه یا خلط مبحث میگردد. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «هیچ چیزی به حق، نزدیکتر از باطل نیست».
از این رو، اگر کسی به حکمت و فلسفه علاقه ندارد، ذوق علمی و توان درک و فهم کافی در این مباحث ندارد و دسترسی به استاد مجرب ندارد، اصلاً نباید وارد شود.
مگر میشود که کسی هیچ از "وجود و تعینات و ویژگیها و اقسام" آن نداند، تعریف و فرق بین "ممکن الوجود و واجب الوجود" را نشناسد – اشراف کامل به مباحثی چون "اصل علیّت و رابطه بین علت و معلول" و هم چنین "حرکت و محرک" و یا "حدوث و قدم" و یا "ذات و ماهیت" و ... نداشته باشد، اما ناگاه وارد بحث "وحدت وجود" شود و یک نظریه را هم پیروی کند؟!
ج – اما وقتی بحث از وجود [چه در وحدت و چه در کثرتش]، به مقوله "خداشناسی و بالتبع خداپرستی" میرسد، باید دقت کنیم که نفس انسان – که نمیتواند معبود بودن غیر و محتاج بودن خود را نفی کند – همیشه به دنبال خدایی میگردد که بنده و تابع انسان باشد، نه خدایی که انسان بنده و تابع او باشد. از این رو، در بازار خدافروشی، انواع خدایان به نفس بشر عرضه میشود؛ از بت سنگی یا چوبی دستساز بشر گرفته، تا گوساله طلایی، گاو پیشانی سفید، حتی آلت انسان ...، تا طواغیت و فراعنه و حتی خودِ هوای نفس. و اگر هیچ کدام نشد، خالقیت، الوهیت و ربوبیت الله جلّ جلاله را به اشتراک عموم گذاشته و بحث "همه خدایی" یا "pantheism" را مطرح میکنند. یعنی هر خدایی، به جز "الله جلّ جلاله"! چرا که به غیر از او همه مصنوع و مخلوق هستند و به همهی آنها میتوان غلبه و سلطه یافت.
د – از این رو کافیست که (قبل از مطالعات و تحقیقات ریشهای و تخصصی در حکمت، فلسفه، عرفان و ...) به چند اصل توجه و دقت داشته باشیم:
1- خدا، لفظ اعتباری نیست که به همه اعطا شود، بلکه یک حقیقت وجودی است با تعاریفی که بر این حقیقت صادق است.
2- اگر خدا (خالق، مالک، رب ...) نباشد، مخلوق (عالم هستی) نیز نخواهد بود. اگر "هستی" نباشد، هستی بخشی نیز نخواهد بود – اگر علت نباشد، معلول نیز نخواهد بود ... و این میشود عدم. همه مخلوقات نیز خالق خودشان و همه معلولها نیز علت خودشان نیستند.
3- اگر کسی یا چیزی یا همگان خدا باشند، آنها باید "هستی محض" باشند، یعنی هستی آنها قائم به خودشان باشد، و حال آن که در هیچ موردی جز او چنین نیست.
4- اگر چند إله وجود داشته باشد، یا هستی همگان قائم به خودشان باشد، همه باید "واحد" و "احد" و بیمانند "لیس کمثله شیء" باشند. چرا که "کثرت"، یعنی حد؛ و حد یعنی نیاز ؛ و نیاز یعنی قائم به غیر بودن.
5- اگر همگان خدا هستند، پس چرا کثرت، تقدم، تأخر، حدوث، قدم، تفاوت، تغییر، حرکت، نیاز ... و بالاخره فنا به همگان راه دارد؟ مگر خدا نیستند؟!
6- اگر همگان خدا هستند، پس همگان باید علیم و قادر باشند، که نیستند. لذا حتی وجود – انواع آن – تعین آن – خدایی هست یا نیست؟ - وحدت است یا کثرت – همه خداییم یا نیستم و ... را به بحث میگذارند. اینها چه خدایی هستند که این قدر نادان و جاهلند؟!
پس به حکم عقل و نیز به آموزه و علم وحی، باور کنیم که خداوند متعال، تنها خالق، إله، معبود، رب، محیی (زنده کننده) و ممیت (میراننده) است. واحد و احد است و کثرت به او راه نمییابد، مثل و مانند ندارد، هستی و کمال محض است و از هر گونه حد، نقص و نیستی منزه (سبحان) است. هستی، اوست که در تعینات تجلی مییابد، اما تعین و یا تجلی او، خود او نیست، همه اسم (نشانه) هستند و نشانه همیشه غیر خود را نشان میدهد.
از این رو، با اذعان به وجود و وحدت وجودش، هر گونه کثرت و شراکت و شباهت به او را نفی کرده و میگوییم: " أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَـهَ إِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريـكَ لَـهُ ".
کلمات کلیدی:
گوناگون