آن چه ذیلاً ایفاد شده، بخشی از خطبهی آن حضرت دربارهی ویژگیها و عبرتها دنیا و پند به مردم، دربارهی چگونگی زندگی و مرگ در این دنیا میباشد.
نهج البلاغه خطبه 113 – ترجمه حجت الاسلام انصاریان
الْحَمْدُلِلّهِ الْواصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ، وَالنِّعَمَ بِالشُّكْرِ. نَحْمَدُهُ عَلى آلائِهِ، كَما نَحْمَدُهُ عَلى بَلائِهِ.
سپاس خدايى را كه حمد را به نعمتها، و نعمتها را به شكر متصل كرد. او را بر نعمتهايش حمد مىكنيم چنانكه بر بلاهايش سپاس مىگزاريم.
وَنَسْتَعينُهُ عَلى هذِهِ النُّفُوسِ الْبِطاءِ عَمّا اُمِرَتْ بِهِ، اَلسِّراعِ اِلى ما نُهِيَتْ عَنْهُ.
و از او در برابر اين نفوسى كه در آنچه امر شده كاهلى میكند، و بر آنچه نهى شده شتاب مىنمايد يارى مىخواهيم.
وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمّا اَحاطَ بِهِ عِلْمُهُ، وَ اَحْصاهُ كِتابُهُ; عِلْمٌ غَيْرُ قاصِر، وَ كِتابٌ غَيْرُ مُغادِر.
و از او براى گناهانى كه علمش به آن احاطه دارد و كتابش آن را برشمرده آمرزش مى طلبيم؛ آن علمى كه قاصر نيست، و كتابى كه چيزى را وانگذاشته.
وَ نُؤْمِنُ بِهِ ايمانَ مَنْ عايَنَ الْغُيُوبَ، وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ، ايماناً نَفى اِخْلاصُهُ الشِّرْكَ، وَ يَقينُهُ الشَّكَّ.
و ايمان مىآوريم به او ايمان كسى كه غيبها را با ديده سر ديده، و به آنچه وعده دادهاند آ گاه شده، ايمانى كه اخلاصش شرك را زدوده، و يقينش شك را از بين برده.
وَ نَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ،
و شهادت مىدهيم كه معبودى جز اللّه نيست، تنها و بى شريك است،
وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ،
و محمّد صلّى اللّه عليه وآله بنده و فرستاده اوست،
شَهادَتَيْنِ تُصْعِدانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعانِ الْعَمَلَ.
دو شهادتى كه گفتار (نيكو) را اوج مىدهند، و عمل (صالح) را بالا مىبرند.
لايَخِفُّ ميزانٌ تُوضَعانِ فيه، وَ لايَثْقُلُ ميزانٌ تُرْفَعانِ عَنْهُ.
ميزانى كه اين دو شهادت را در آن مىنهند سبك نباشد، و ميزانى كه اين دو شهادت را از آن بردارند سنگين نخواهد بود.
اُوصيكُمْ عِبادَاللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ الَّتى هِىَ الزّادُ، وَ بِهَا الْمَعاذُ؛
اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم كه توشه سفر است و پناهگاه؛
زادٌ مُبْلِغٌ، وَ مَعاذٌ مُنْجِحٌ، دَعا اِلَيْها اَسْمَعُ داع، وَ وَعاها خَيْرُ واع ، فَاَسْمَعَ داعيها، وَ فازَ واعيها.
توشهاى است رساننده به مقصود، و پناهگاهى است رهاننده، كه شنوانندهترين دعوت كنندگان به آن دعوت نموده، و بهترين حفظ كننده آن را حفظ كرده، دعوت كنندهاش آن را به گوش رساند، و حفظ كنندهاش رستگار شد.
عِبادَ اللّهِ، اِنَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ اَوْلِياءَ اللّهِ مَحارِمَهُ، وَ اَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخافَتَهُ،
بندگان خدا، تقواى الهى، اولياء خدا را از دچار شدن به حرامها بازداشت، و دلهايشان را ملازم ترس از خدا كرد،
حَتّى اَسْهَرَتْ لَيالِيَهُمْ، وَ اَظْمَاَتْ هُواجِرَهُمْ، فَاَخَذُوا الرّاحَةَ بِالنَّصَبِ، وَالرِّىَّ بِالظَّمَإِ،
تا جايى كه آنان را به شب زندهدارى واداشت، و در گرماى روز موفق به روزه نمود، پس راحتى فردا را با سختى امروز، و سيراب شدن فردا را با تشنگى امروز به دست آوردند،
وَاسْتَقْرَبُوا الاْجَلَ فَبادَرُوا الْعَمَلَ، وَ كَذَّبُوا الاْمَلَ فَلاحَظُوا الاْجَلَ.
مرگ را نزديك دانستند پس به انجام عمل شتافتند، و آرزو را تكذيب كردند پس مرگ را در نظر آوردند.
ثُمَّ اِنَّ الدُّنْيا دارُ فَناء و عَناء، وَ غِيَر وَ عِبَر، فَمِنَ الْفَناءِ اَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ، لا تُخْطِىءُ سِهامُهُ، وَلا تُؤْسى جِراحُهُ.
دنيا سراى فنا و رنج و تغيير و جاى عبرت است. از اسباب فنايش اين كه كمانش را كشيده، نه تيرش به خطا مى رود، و نه زخمهايش علاج مىگردد.
يَرْمى الْحَىَّ بِالْمَوْتِ، وَالصَّحيحَ بِالسَّقَمِ، وَالنّاجِىَ بِالْعَطَبِ.
زنده را هدف تير مرگ مىسازد، سالم را به بيمارى مبتلا مىكند، و نجات يافته را به هلاكت مىاندازد.
آكِلٌ لايَشْبَعُ، وَ شارِبٌ لايَنْقَعُ.
خورندهاى است كه سير نمىشود، و نوشندهاى است كه سيراب نمىگردد.
وَ مِنَ الْعَناءِ اَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ ما لايَأْكُلُ، وَيَبْنى ما لايَسْكُنُ، ثُمَّ يَخْرُجُ اِلَى اللّهِ تَعالى لا مالاً حَمَلَ، وَ لا بِناءً نَقَلَ.
و از رنجهاى دنيا اين كه: شخص جمع مىنمايد چيزى را كه نمىخورد، و خانهاى مىسازد كه در آن ساكن نمىشود، آن گاه به سوى خدا مىرود بدون آنكه مالى بردارد، و ساختمانى همراه ببرد.
وَ مِنْ غِيَرِها اَنَّكَ تَرَى الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً، وَالْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً، لَيْسَ ذلِكَ اِلاّ نَعيماً زَلَّ، وَ بُؤْساً نَزَلَ.
و از جمله نمونههاى تغيير وضع دنيا اين كه: آن كس كه روزى مورد ترحم مردم بود روز ديگر مورد غبطه واقع مى شود، و آن كه مورد غبطه بود مورد ترحم قرار مىگيرد، اين نيست مگر به خاطر نعمتى كه از بين رفته و به جاى آن رنج و محنت جاى گرفته.
وَ مِنْ عِبَرِها اَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلى اَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ اَجَلِهِ، فَلا اَمَلٌ يُدْرَكَ، وَلا مُوَمَّلٌ يُتْرَكُ.
و از جمله اسباب عبرتهاى دنيا اين كه: همين كه نزديك است انسان به آرزويش برسد ناگهان حضور مرگ اميدش را قطع مىكند، بر اين حساب، نه آرزو درك مىشود، نه آرزومند را آزاد مىگذارند تا ادامه حيات دهد.
فَسُبْحانَ اللّهِ، ما اَغَرَّ سُرُورَها، وَ اَظْمَأَ رِيَّها، وَ اَضْحى فَيْئَها! لا جاء يُرَدُّ، وَلا ماض يُرْتَدُّ.
سبحان اللّه، چه فريبنده است خوشى دنيا، و چه مايه تشنگى است سيرابى آن، و چه موجب گرمى است سايهاش! نه آيندهاش قابل ردّ است، نه گذشتهاش قابل بازگشت.
فَسُبْحانَ اللّهِ ما اَقْرَبَ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ لِلَحاقِهِ بِهِ، وَ اَبْعَدَ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ لاِنْقِطاعِهِ عَنْهُ.
سبحان اللّه، چه نزديك است آدم زنده به مرده براى ملحق شدن به مرده، و چه دور است مرده از زنده به خاطر جداييش از زنده!
اِنَّهُ لَيْسَ شَىْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ اِلاّ عِقابُهُ، وَلَيْسَ شَىْءٌ بِخَيْر مِنَ الْخَيْرِ اِلاّ ثَوابُهُ.
از شرّ چيزى بدتر نيست مگر جريمهاى كه براى آن است، و از خير چيزى بهتر نيست مگر ثوابى كه براى آن مقرّر است.
وَ كُلُّ شَىْء مِنَ الدُّنْيا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عِيانِهِ، وَ كُلُّ شَىْء مِنَ الاْخِرَةِ عِيانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِهِ.
شنيدن هر چيزى از دنيا بزرگتر است از ديدنش، و ديدن هر چيزى از آخرت عظيمتر است از شنيدنش.
فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيانِ السَّماعُ، وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ.
پس بايد شنيدن و خبرگرفتن از غيب (به وسيله انبياء) شما را از ديدن كفايت كند.
ادامه این خطبه، در مورد رزق و روزی و تلاش برای آن:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8409.html
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه