برایم سؤال ایجاد شده که چرا مردم بچهدار میشوند، بدون این که از خود بچه بتوانند بپرسند: «آیا دوست داری به دنیا بیایی؟»، حالا خودکشی هم که گناه بزرگی است. چرا والدین خود و فرزند را وارد ریسک بزرگی میکنند و ...؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: شاید این سؤال برای ذهن خودتان مطرح شده باشد، اما کثرت سؤالهای مشابه نشان میدهد که به صورت یک جوّ، فراگیر و به صورت مستقیم و غیر مستقیم، به اذهان (به ویژه نوجوانان و جوانان) القا میگردد. پس باید در چرایی آن تأمل نمود.
این همان سؤالی که است که پیش از این در قالب «چرا خدا ما را بدون در نظر گرفتن میل و رأی ما خلق کرد» مطرح میشد، اما چون پاسخ آن در دل سؤال بود و نتیجه نمیداد، حالا در قالب این که چرا پدر و مادر، بدون رأی فرزند تصمیم به بچهداری میگیرند؟ مطرح میشود.
هدف:
حال لازم است ابتدا دقت کنیم که هدف اصلی این سؤال چیست؟ چه شده که اذهان را نسبت به خلقت و تولد خود بیزار میکنند و گاه خدا را جهت خلقتش و گاه والدین را جهت تصمیم به بچهداری مقصر میکنند؟!
مسئله اصلی، همان طرح عظیم کم کردن جمعیت [تحدی نفوس] میباشد که در رأس اهداف و استراژیهای استکبار جهانی، برای ایجاد «حکومت واحد جهانی» به سرکردگی امریکا قرار دارد.
البته این طرح مخصوص ایران نیست، بلکه کلّ جامعه بشری را در نظر گرفته است و جالب آن که درجه بندی هم کردهاند.
هشت میلیارد جمعیت، به نفع آنها نمیباشد، پس باید کاهش یابد و در گروه اول کاهش، مردمان مستضعف (که بالتبع نیازمند و مصرف کننده هستند) ، که اکثریت آنها نیز در آسیا و آفریقا زندگی میکنند قرار دارند و بدیهی است که در میان آنها نیز جوامع مسلمان در اولویت هستند.
یک چهارم مردم دنیا مسلمانند، مضافاً بر این که در غنیترین جغرافیای اقتصادی و حساسترین جغرافیای سیاسی جهان زندگی میکنند. تعداد اینها باید بسیار تقلیل یابد.
دقت کنید که اگر چه سالیانه صدها هزار مسلمان را به انحای مختلف میکشند، اما مگر چقدر میتوان کُشت؟! پس خودداری جوانان و میانسالان از ازدواج و بچهداری، خود بالاترین حد «تحدی نفوس» را برای آنان به ارمغان میآورد. فرض کنید سالانه ده میلیون نوزادی که میتواند به جمعیت اضافه شود، اضافه نشود. خب با بمباران اتمی نیز نمیتوانند سالی ده میلیون بکشند.
و این ضد تبلیغ در حالی است که در جوامع امریکایی و اروپایی، برای ازدیاد نسل [اگر چه بدون ازدواج]، تبلیغ و هزینه میکنند، جایزه هم میدهند. برخورداری یک خانواده از سه، چهار ... و حتی شش فرزند، یک اعتبار ملی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی نیز محسوب میگردد.
چرا بچه کشی؟
درست است که استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل، به جنون قدرت و ثروت مبتلا شده و در مستی ریاست به سر میبرند، اما چرا در عین این جنون و مستی، ازدیاد فرزند را در امریکا و اروپا تبلیغ میکنند و برای ما ضد تبلیغ؟! و چرا در تهاجمات، اهتمام به بچهکشی دارند؟! آیا نمیدانند این جنایت آنها را بیش از پیش در اذها عمومی منفور میکند؟!
چرا میدانند. منتهی بر این باورند که این جنایات و نفرتها، با تغییر نسلها از بین میرود. مگر امروز مردم نسبت به جنایات امریکا در هیروشیما یا ویتنام، چه احساس خاص و تأثیرگذاری دارند؟! اما آن چه باقی میماند، کاهش نسل است. هر یک کودک، یعنی دست کم سه کودک در نسل بعد و دهها کودک دیگر در نسلهای بعدی.
پاسخ به سؤال:
خب، پس از اطلاع مختصر از «هدفِ» القای اینگونه سؤالات و شبهات، نوبت به پاسخ سؤال، به صرف خود سؤال میرسد.
*- ابتدا دقت شود که سؤال – هر چه که باشد – رسیدن به یک مجهول، از طریق معلومات هم موضوع و هم سنخ با آن است. به عنوان مثال: در یک صورت مسئله یک یا دو مجهولی، از اعداد معلوم، به عدد مجهول پی میبرند، تا قضیه به «پیدا کنید پرتقال فروش را» ختم نگردد.
از این رو، در یک صورت مسئلهی درست، آن چه که مجهول است، پاسخ میباشد، ولی این دلیل نمیشود که خود سؤال بیچارچوب، بیمنطق و یا سؤال از امر محال باشد.
به عنوان مثال: با خود بگویید: حال که مردم چنین میکنند و من معترض هستم، من عکس آن را انجام میدهم، یعنی اول از فرزند میپرسم که آیا دوست داری به دنیا بیایی؟ بعد اگر موافق بود، با همسرم آمیزش میکنم، تا نطفه در رحِم او جای گیرد، پرورش یافته و متولد گردد!
خب، معلوم است که این حرف هیچ منطقی ندارد و به لحاظ عملی نیز وقوع و یا انجام آن محال میباشد. در اینجا میگویند: «سؤال بی مورد و غلط است و اصلاً پاسخ ندارد». پس ذهن خود را به سؤالات غلط مشغول ننماییم تا فرصت و امکانی برای توجه به حقایق داشته باشد.
خلقت:
پس این سؤال در قالب این که "خدا" چرا نظر من را نپرسید، بیمنطق است. چرا که اولاً خداوند متعال در امرش از کسی سؤال نمیکند – ثانیاً سؤال برای معلوم شدن مجهول و افزایش دانایی است و خداوند سبحان کم ندارد تا از کسی بپرسد – و بالاخره این که اساساً انسان قبل از این که خلق شود، در عدم است. یعنی وجود ندارد که رأی، نظر یا میلی داشته باشد.
والدین:
میرفندرسکی در مورد دنیا و تمامی قوانین و موجوداتش گفت: «صورتی دارد آن چه در بالاستی»؛ بیان ژرف و قشنگی است. بالاخره انسان این پایین با خلقت و نیز جبر و اختیار آشنا میشود.
تولد نیز صورت زیرین همان خلقت است. خلقت، در اختیار و با رأی مخلوق نیست.
فرزنددار شدن، حق طبیعی پدر و مادر است، پس آنها بر اساس علم و حکمت و ارادهی خود تصمیم میگیرند. نوزاد نیز قبل از انعقاد نطفه و به دنیا آمدن، وجود خارجی ندارد که کسی از او سؤال، مشورت یا کسب اجازهای بنماید. پس سؤال غلط است.
ریسک:
فرزنداری، حمل بر "ریسک" شده است تا ترسی را القا کند. اما به فرض که ریسک باشد، حالا (بدین معنا) کدام فعل انسان "ریسک" نیست و اصلاً کی گفته که ریسک بد است؟! نوشیدن یک جرعه آب نیز ریسک است، چون ممکن است گلوگیر شود و بکشد. حال آیا مردم آب ننوشند؟! تحصیل و کسب علم نیز ریسک است – ازدواج و اشتغال هم ریسک است - حتی دو رکعت نماز هم ریسک است، چون ممکن است با ریا، غفلت، کِسلی و ... توأم گردد.
*- ریسک یعنی، انجام عملی که از یک سو نتیجه آن معلوم نیست و از سوی دیگر نسبت خوب یا بد بودنش مساوی است.
از این رو، اگر چه میگویند: «تجارت ریسک است»، اما اگر با مطالعه، محاسبه، دقیق و درست انجام پذیرد، ابتدا ضریب ریسک پایین میآید و سپس از مرحله ریسک خارج میشود.
نوشیدن یک جرعه آب، یا ازدواج، یا اشتغال و هر کار دیگری نیز همین طور میباشد.
فرزند:
برخورداری از فرزند هم نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد.
شهوات گوناگی چون خوردن، خوابیدن و جماع، نیاز طبیعی بشر است که عدم رفع آن موجب هلاکت میباشد؛ همین طور برآوردن غیر طبیعی آن نیز موجب ضرر و زیان و خسران است، اما درست برآوردنش، موجب رشد، سلامتی و کمال میگردد.
از این رو، "دین الهی" برای برآوردن آنها تعلیمات و آداب و احکامی دارد، علم نیز دستآوردها و توصیههای بسیاری در خوردن، خوابیدن و جماع دارد، تا مفید واقع شود، نه مضر یا ریسک.
ازدواج، تشکیل خانواده و برخورداری از فرزند نیز، طبیعیترین نیاز هر زن و مرد و جامعهای میباشد. نیازی غریزی (حیوانی) و فطری (انسانی). پس باید درست برآورده شود. از این رو "اسلام عزیز" برای آن دستورالعملهایی دارد و علم (پزشکی، بهداشت و سلامت، روانشناسی، خانواده، تعلیم و تربیت و ...) نیز به دستآوردهای بسیاری رسیده و توصیههایی دارد.
حاصل:
آن کسی که نیاز و میل به خوردن، خوابیدن، آمیزش، تولید مثل، کار، سرمایه و ... را بر اساس علم، حکمت، مشیّت و اراده خود در انسان قرار داد، کار اتفاقی و عبث نکرد؛ بلکه اینها همه ضروریات حیات و رشد بود که هم نیاز و میل به آن را در خلقت انسان سرشت؛ و هم اسباب برآوردن این نیازها را مهیا نمود و هم در برآوردن درست آن، فواید و بهرههای فراوان قرار داد، که اگر چنین نبود، دیگر رشدی هم نبود.
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آلعمران، 14)
ترجمه: محبت مشتهيات (دنيا) از زنان و فرزندان و اموال انبوه فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپايان و كشت و زرع، براى مردم مزيّن و آراسته شده است، حال آنكه اينها وسيله برخوردارى زندگى دنياست، و خداست كه بازگشت نيكو نزد اوست.
نکته:
مادی - بشر وقتی قصد کاشتن درخت سیبی میکند، یا زراعت گندم میکند، یا به تولید و پرورش دام و طیور اقدام میکند یا ...، اصلاً از آنها نمیپرسد: «آیا دوست دارید تولید شوید»؟
معنوی – بشر وقتی مدرسه و دانشگاه تأسیس میکند، آموزش را تا مرحلهای اجباری و پس از آن اختیاری میکند، یا مؤسسات علمی – پژوهشی یا تحقیقاتی تأسیس میکند و ...، اصلاً نه از آنها میپرسد که آیا دوست دارید ایجاد شوید – نه از کودک میپرسد که آیا دوست داری دست کم سواد خواندن و نوشتن و شمردن بیاموزی – نه از جامعه بشری سؤال میکند که آیا مایلید به یافتههای علمی و کشفیات گوناگون بیشتری برسید؟ چرا که خودش نیاز، لزوم، ضرورت، فضیلت و زیبایی را تشخیص میدهد. خدا او سمع (شنوایی)، بصر (بینایی)، فئواد (عقل و قلب) و وحی داده است.
اما همین بشر [در صورت جهل و تکبر] به خدا که میرسد، معترض میشود که «چرا از من نپرسید؟ چرا رأی و نظر مرا نگرفت؟ یا اکنون چرا طبق اوامر من عمل نمیکند؟!»
خب این دیگر سؤالی بیمنطق و از امر محال است که مبتنی بر جهل از یک سو و تکبر از سوی دیگر میباشد.
سؤال کوتاه و نشانی (لینک) پاسخ، جهت ارسال به دوستان در صفحه مجازی:
چرا مردم، بدون این که بتوانند نظر فرزند را بپرسند، بچهدار شده و ریسک میکنند؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/6863.html
- تعداد بازدید : 1443
- 20 مهر 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون