پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ما گاهی در سخن و گفتگو، چندین واژه را به یک معنا میگیریم، به عنوان مثال: « محبت، مودت، علاقه، عشق » را به یک معنای مشترک [دوست داشتن] به کار میبریم، چنان که دیده میشود که اغلب واژگان «خوف، خشیت و تقوا» همه به یک معنای ترس از خدا ترجمه میشود! اما تردیدی نیست که در یک گفتار علیمانه و حکیمانه، هر کلمه و واژهای، به معنای خودش به کار گرفته میشود، به ویژه اگر کلام خدا (وحی) و یا کلام اهل عصمت علیهم السلام (حدیث) باشد.
حبّ: حبّ و محبت را به دوست داشتن معنا میکنند که صحیح هم هست، اما دقت داشته باشیم که این دوست داشتن در معنای "حبّ"، تشبیه به دانهای شده است که رشد میکند و ثمر میدهد. پس اگر محبت به خدا و در راه خدا قرار گیرد، ثمر مثبت و کمالی میدهد [شجره طیبه میشود]، و اگر به غیر خدا و یا در راه غیر خدا باشد، ثمر منفی و ضد کمالی میدهد [شجره خبیثه میشود].
مودت: مودت را نیز دوستی و دوست داشتن معنا میکنیم، در حالی که مودّت در واقع بروز و ظهور آن محبت است. یعنی محبت انسان به محبوب (و محبوبها)هایش، در اندیشه، گفتار و رفتارش ظهور کند و تجلی نماید. چنان که خداوند متعال از یک سو فرمود که تمامی انبیای او علیهم السلام، مبشر و نذیر هستند، و از سوی دیگر فرمود: آن بشارت بزرگ الهی، مودّت اهل بیت علیهم السلام میباشد. یعنی نه تنها آنها را دوست داشته باشید، بلکه این محبت قلبی، در گفتار و رفتار شما تجلی و ظهور داشته باشد. یعنی در محبت صادق باشید؛ محبتتان به حقیقت صدق کند – گفتار و کردارتان نیز بر محبتتان صدق نماید.
«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ » (الشّوری، 23)
ترجمه: این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند به آن نوید (بشارت) میدهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.
علاقه: عُلقه و علاقه را نیز همان محبت و دوست داشتن معنای میکنیم، در حالی که "علقه" به معنای چسبیدن و چنگ زدن است. علاقه به نمودی از "محبت" گفته میشود که منجر به وابستگی و ارتباط تنگاتنگ میشود. ارتباطی که علاقمند به مُتَعلِق خود وصل شده و انتظار و خواهش محبت و ارتباط متقابل دارد.
عشق: اگر چه عشق نیز ریشه در همان محبت دارد و شدت محبت به کسی یا چیزی را "عشق" میگویند، اما دقت شود که "عَشَقَ" در واقع نام نوعی گیاه پیچ و جسبندهای است که به درختی میچسبد، از آن ارتزاق میکند و اگر شاخهای از آن به درخت دیگری بچسبد، از آن یکی قطع میکند و بالاخره آن که ارتزاقش به گونهای است که آن درخت را خشک و بیمحصول میکند. (مشارق الاذواق، ص 46)
*- بنابر این، خداوند سبحان، خودش را به "عشق" توصیف ننمود و عاشق ننامید؛ چرا که نسبت "عشق" به ذات مقدس الهی نادرست است؛ "عشق" تمام وجود عاشق را به خود میپیچد و این توصیفات به بندگان نسبت به خدا راه دارد، اما به خداوند سبحان نسبت به بندگان راه ندارد.
توضیح:
یک - خداوند منّان، بندگانش را دوست دارد، برخی از بندگانش نیز او را دوست دارند، پس ریشه همان «محبت» است که طرفینی است. از یک سو خداوند متعال «محبوب غایی» است و انسان مُحب (دوستدار) اوست، و از سوی دیگر این محبوب، خودش بندگان مُحبّش را دوست دارد و آنها محبوب خدا میشوند، چنان که در مورد مؤمنان فرمود: « يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ – خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند»، و چنان که سرآمد مؤمنان و محبین خود را «حبیب الله» صلوات الله علیه و آله نامید.
دو – محبت، نشانهها و آثاری دارد، مودت و علاقه نیز همینطور و "عشق" نیز خواص و آثاری دارد، از جمله آن که "عاشق"، چنان محو و بیخود و فانی در معشوق میگردد که دیگر از او خودی و منی باقی نمیماند.
بدیهی است که در این معنا، بندگان عاشق خدا میشوند، اما این تعبیر در مورد او صادق و جایز نمیباشد. خداوند سبحان، بدین معنا که خود را فراموش کند، عاشق کسی نمیشود و خود را فانی و فراموش نمیکند.
سه – اگر چه ریشه "محبت" است و به شدت محبت "عشق" گفته میشود، اما اول و آخر همان "محبت" است، و محبت نیز حد و مرزی ندارد که گفته شود از این مقدار کمتر یا بیشترش نام دیگری مانند "عشق" دارد.
از این رو، در آیات قرآن کریم، به همان ریشهای که سبب علاقه، مودت و عشق میشود تصریح نموده که همان "محبت" است، اما در برخی از احادیث (آن هم به ندرت) به واژهی عشق اشاره شده که گاه به خواص عشق اشاره نموده است و گاه به "عاشق و معشوق":
حدیث:
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، در بیان نورانی ذیل، به خواص و آثار عشق و عاشقی در انسان نسبت به هر چیزی (به صورت عام)، اشاره مینمایند، که البته قطعاً عشق خدا چنین نیست، چنان که تصریح مینمایند در خصوص عشقهای دنیایی و یا عشق به متاع دنیاست و بالاخره عشق به غیر از خداست:
مَن عَشِقَ شَیئاً أعشی (أعمی) بَصَرَهُ وأمرَضَ قَلبَهُ، فَهُوَ ینظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَةٍ، ویسمَعُ بِاذُنٍ غَیرِ سَمیعَةٍ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ، وأماتَتِ الدُّنیا قَلبَهُ، ووَلِهَت عَلَیها نَفسُهُ، فَهُوَ عَبدٌ لَها ولِمَن فی یدَیهِ شَی ءٌ مِنها، حَیثُما زالَت زالَ إلَیها، وحَیثُما أقبَلَت أقبَلَ عَلَیها (نهج البلاغة: الخطبة ۱۰۹)
امام علی(ع): هر که به چیزی عشق ورزد، دیدهاش نابینا و دلش بیمار گردد. با چشمی ناسالم مینگرد و با گوشی ناشنوا گوش میکند. شهوات خردش را دریده و دنیا دلش را میرانده و نفسش شیفته آن شده است. پس بنده دنیا و هر کس که چیزی از آن را در دست دارد، هست. هر کجا برود، میرود و هر کجا رو کند، رو میآورد.
نکته:
کلمات به کار رفته در قرآن کریم، اگر چه "وحی = کلام الله" میباشند، اما یک زبان ابداعی یا خلق جدیدی نیست، بلکه وحی به زبان مورد شناخت، استفاده و فهم مردم نازل شده است.
واژهی "عشق" که به همان شدت محبت اطلاق میشود، تا قبل از اسلام، کاربرد مثبتی نداشت، بلکه فقط یا به رابطهی جنسی بین زن و مرد گفته میشود، چنان که امروزه در زبان انگلیسی نیز گاه به روابط جنسی (Love ) گفته میشود، مثلاً میگویند: این مرد و زن با هم (Love) داشتند! و یا به شدت محبت، به نحو بیخود شدن از خود در برابر بتها و اصنام گفته میشد. اما "محبت" که هم ریشه است و هم عاری از این اختصاصها میباشد، همیشه همان معنای "دوست داشتن" را داشته و دارد.
از این رو، واژهی "عشق"، پس از آمدن معارف اسلامی و گسترش عرفان در خداپرستی و راز و نیاز و ارتباط عاشقانه با خدا، در ادبیات عرب و به ویژه ادبیات فارسی و کلام عارفان و عشاق خدا و بالتبع عُشاقِ عشاقِ خدا، رواج یافت.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7979.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی