پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): این اشخاصی که خود را روشنفکر نیز مینامند، انتظار دارند که خداوند متعال چگونه بشناساند؟! مثلاً یک موجود عظیمی که جسم دارد، پایین بیاید، خود را بنمایاند و بگوید: «من خدا هستم»؟! این روشنفکر میخواهد هم وجود خدا را انکار کند، هم تمامی راههای اثبات را قبل از طرح ببندد!
پس، نه تنها هر بیانی که بویی از انکار خدا بدهد، "روشنفکرانه" نیست و اعطای لقب روشنفکری آنها به خودشان، فقط یک روش پوششی و تبلیغاتی میباشد، بلکه گاه یک گزاره، بیانگر آن است که گوینده یا مدعی، اصلاً فکر را در مقولهی مورد بحث خود به کار نیانداخته است، لذا بسیار عجولانه، طرح موضوع کرده و با خلط مبحث نیز بسیار عجولانهتر نتیجه گرفته است. آیا این معنا و مصداق روشنفکری است؟!
نیاز به شناخت:
اگر کسی اصلاً وجود خداوند سبحان را قبول ندارد، اصلاً نباید در مورد اسما، صفات یا افعال موجودی که وجودش را قبول ندارد بحث نماید، بلکه باید مطالعات خود را از سرفصلهای مقدمتری آغاز نماید. مگر میشود با انکار یک موجود، راجع به صفات یا افعال او بحث نمود؟!
برای همین شاهدید که نویسندهی به اصطلاح "روشنفکر"، در انتها به انکار میرسد، چون در ابتدا نیز منکر بود و آن چه بافته، جهت توجیه این انکار بوده است.
●- اما «نیاز به شناخت»، در مخلوق است و نه در خالق. پس نباید نیاز در نیازمند (مخلوق) را به غنی (خالق) نسبت داد و سپس به چون و چرا پرداخت، این نه تنها یک خلط مبحث است، بلکه یک انحرافی است که بسیار ظریف اتفاق میافتد و شاید مخاطب توجه نداشته باشد!
اگر چه مثال کامل نیست، اما تصور کنید کسی که نیاز دارد خورشید را بشناسد، بگوید: «خورشید نیاز به شناخته شدن دارد و به همین دلیل میتابد و حرارتش را منتقل مینماید»! قطعاً به او خواهند گفت: شما چه خورشید را بشناسید و یا نشناسید، میتابد و حرارت خود را منتقل میکند.
یک – نیاز، فقط در نیازمند است و آن کمبودی است که اگر مرتفع گردد، سبب کمال میگردد، بنابراین فقط در موجودی که کامل نیست و هستیاش توأم با نیستی (کمالش عین ذات نیست و بالتبع محدود و به همراه نقص است) راه دارد و اینها صفات مخلوق میباشد.
دو – از اینرو، اگر کسی خداوند را هستی و کمال محض و قائم بالذات نشناخته باشد، اصلاً خدا را نشناخته و آن چه شناخته و او را خدا مینامد، خدا نیست، بلکه مخلوق تخیلی خودش میباشد.
سه – کسی که خالق، مالک و ربّ عالم هستی را میشناسد، با عقل، نور علم [در کتاب هستی و کتاب وحی]، میفهمد که او مانند مخلوقاتش، نیازمند نمیباشد، بلکه کمال و غنای محض است و به همین دلیل "سبحان" [مبرا و منزه از صفات و وصف بندگانش] میباشد.
چگونه خدایی میکند؟
بپرسید: «خدایی یعنی چه؟!» قطعاً هیچ پاسخی ندارند. سپس بفرمایید: «آن خدایی که شما در مخیلهی خود آن را ساختهاید، نه خداست و نه خدایی میکند»، اما خداوند سبحان، همانگونه خدایی میکند که بر شما خدانشناس نیز خدایی میکند – مگر با انکار شما، او [العیاذبالله] از خدایی ساقط شده است؟! او خالق، مالک، رازق و ربّ (صاحب اختیار و تربیت کنندهی من، شما و تمام عالم هستی است؛ اوست که زنده میکند و میمراند و در پایان سفر، نزد او بر میگردید و به نتیجهی ایمان و عمل خود میرسید.
تکبر:
از نمودهای تکبر ابلیسی در بشر این است که وقتی میبیند نیاز دارد کسی را بشناسد، میگوید: او نیاز دارد که "من" او را بشناسم – وقتی میبیند که نیاز دارد نسبت قدرتی اظهار بندگی و خشوع نماید، میگوید: لابد او به بندگی و خشوع "من" نیازمند است – وقتی میبیند به رغم میلش، محبتی در جانش شعلهور میشود، میگوید: لابد محبوب و معشوق، محتاج این است که "من" عاشق او شوم!
نشانهشناسی:
شناخت از روی نشانهها، اختصاصی به شناخت خداوند سبحان و معارف توحیدی ندارد، بلکه هیچ چیزی وجود ندارد که "بالذات" شناخته شود، بلکه همه چیز و حتی کوچکترین موجودات این عالم، همه با نشانههایشان شناخته میشوند.
یک قلم و کاغذ آماده کنید، سپس خودتان را در آن به حدی که مقدور است بشناسانید، یا یک درخت، یا یک سیاره را بشناسانید. بنویسید من انسان، مرد / زن، جوان /میانسال، ایرانی، مسلمان/غیر مسلمان، متأهل/مجرد، و به این وزن و قدر هستم، تحصیلات من این است، هنر و فن من آن است و ...، اگر یک کتاب در معرفی خود یا یک گیاه و حشره نیز بنویسید، همه بیان نشانههاست، نه معرفی ذات!
علم، یعنی نشانهشناسی:
عالَم، مجموعهی عَلَمها و نشانههاست – عِلم، چیزی جز نشانه شناسی نیست – و عالِم و دانشمند به کسی میگویند که در یک یا چند موضوع، تحصیل علم کرده و نشانهشناس شده است.
یک – بنابراین، کسی که وجود نشانهها و ضرورت شناخت آنها برای شناخت موجود را نقطهی ضعف میداند، نه تنها روشنفکر نیست، بلکه اصلاً نمیداند که "علم" چیست و چگونه میتوان نسبت به کسی یا چیزی شناخت، معرفت و علم پیدا کرد.
دو – هستی، به دو قسم تقیسیم میگردد که عبارتند از: "ذات و نشانههای ذات"؛ و البته که "ذات" همیشه از طریق نشانههایش شناخته میشود.
دلایل قرآنی:
قرآن کریم، از سوی خداوند متعال، برای شناساندن و هدایت بندگان نازل گردیده است، نه شناساندن خداوند سبحان به خودش! در مورد خودش میفرماید: « شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ / آلعمران، 18» - یعنی در بودن خود که تردیدی ندارد، مثل بشر نیست که در وجود خود تردید کند، سپس بگوید: «من شک میکنم، پس هستم / دکارت»، بلکه او علیم محض است – بلکه در آیه میفرماید: در این مقوله که هیچ الهی به جز الله وجود ندارد نیز خود او شهادت میدهد و همین شهادت کافیست.
اما، در شناساندن به بندگان [که هدف و موضوع قرآن کریم] میباشد، عقل و علم و نیز قلب و احساس و تمامی مُدرکات بشری را به نشانههای خالقیت، مالکیت، رحمانیت، الوهیت، ربوبیت، رزاقیت و سایر اسمای خود توجه و تذکر (یادآوری) میدهد.
توجه:
●- خداوند متعال هستی محض و هستی بخش است، خواه بندگانی او را بشناسند و یا نشناسند
●- هر چه در زمین و آسمانها هست نیز نشانه یا نشانههایی از هستی بخش دارد.
●- عالَم هستی، تجلی خداوند سبحان است و هر موجودی به تناسب ظرفیت خود، نشانهها از اسمای الهی دارد؛ منتهی هر کس به میزان "توجه" و "موضوع" توجه، این نشانهها را میشناسد و البته که "نشانه"، نشانهشناس را با هدف و صاحب نشانه آشنا میسازد.
حال یکی به این عالم، نگاه عقلی دارد – یکی نگاه علمی دارد – یکی به جمال نگاه میکند و دیگری به عظمت و جلال مینگرد ...؛ پس همه بستگی به "توجه" دارد. چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام، در پاسخ به سؤال مشرکان آفتاب، ماه و ستاره پرست، فرمود:
« إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ » (الأنعام، 79)
ترجمه: من روی (جهت) خود را به سوی (متوجه) کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم!
انسان غافل:
آدمی اگر فقط به خودش "توجه" کند نیز چون یک مخلوق و نشانه است، خالق و ربّش را میشناسد؛ خودشناسی از ملزومات و ضروریات خداشناسی میباشد.
اما برخی چنان در غفلت فرو میروند که تنها با به هیچ نشانهای توجه ندارند تا راه یابند، و نه تنها خداوند سبحان را نمیشناسند، بلکه خودشان را نیز نمیشناسند!
از این رو، وقتی به آنها میگویید: «انسان را تعریف کن»، چون فقط به خودش توجه دارد و از خودش نیز جز تمایلات نفس حیوانی چیزی را نمیشناسد، میگوید: انسان حیوان ناطق – حیوان راست قامت – حیوان دوپا ... و خلاصه حیوان میباشد.
البته این تعریف، از چنین انسانی درست هم هست؛ خداوند نیز میفرماید: وقتی چشم و گوش باطن تعطیل شد، وقتی عقل، فهم و قلب مُهر و موم شد و هیچ معرفتی به آن داخل نگردید، این انسان « كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ – مانند حیوانات، بلکه پستتر و گمراهتر» میگردد.
نشانهها:
این توصیف به « كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ »، فحش و ناسزا نیست، بلکه تعریف واقعی از یک موجود با این نشانههاست و تعریفی است مطابق با تعریف انسانهای خدانشناسی که برخی از آنها خود را "روشنفکر" نیز مینامند، از انسان. چنان که بیان شد.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
در یک مجله روشنفکری نوشته است: خدا برای اثبات وجود خود، نیاز به مخلوقات و نشانههایش برای شناخت دارد؟ پس نیازمند است.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8673.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی