پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): در حال حاضر، بیش از هشت میلیارد انسان روی زمین زندگی میکنند والبته هیچ کدام "بیهدف" نیستند. چرا که اگر هدف نداشته باشند، انگیزه و میلی ندارند، و اگر انگیزه و میلی نداشته باشند، حرکتی نخواهند داشت. حتی آنان که به پوچی و بیهدفی میرسند و در نهایت خودکشی میکنند نیز بیهدف نیستند؛ اگر از آنها بپرسید: «چرا خودکشی میکنی؟» دست کم میگوید: «میخواهم راحت شوم»! خب این نیز یک هدف است.
●- آدمی، در هر لحظه و هر گام، برای خودش یک "هدف غایی" در نظر میگیرد که در اصطلاح به آن "هدف دراز مدت" میگویند، و سپس صدها و هزاران اهداف دیگر نیز دارد، که در اصطلاح به آنها "اهداف کوتاه مدت" میگویند. حال اگر اهداف کوتاه مدتش، در راستای هدف نهاییاش بود، در یک مسیر حرکت میکند و اگر نبود، دائماً راست و چپ میرود، یک قدم به جلو و ده قدم به عقب بر میدارد و دور خودش میچرخد و در نهایت فرصتها و امکانات را میسوزاند و به هدف غایی نیز نمیرسد.
●- فرض کنید، هدف غایی کسی از تحصیلات دانشگاهی، کسب علم، برخورداری از تخصص، کسب مدرک و عنوان، رسیدن به قدرت و ثروت و یا ... باشد. او شروع به تحصیل میکند، اما اهداف کوچکتر یا نزدیکتر هم دارد. مانند قبول شدن در هر درس یا هر ترم – مانند موفقیت برای ثبت نام در فلان دانشگاه – مانند برخورداری از کرسی .... اهدافی نیز در زندگی روزمره دارد، مانند: رفع نیازهای طبیعی (خوردن، آشامیدن، مسکن و ...) – پس اگر این اهداف خرد، در راستای آن هدف بزرگ و نهایی بود، طبق برنامهریزی پیش میرود و به نتیجه میرسد و اگر نبود، هر یک از این اهداف خُرد، برایش تبدیل به یک هدف غایی شده و دردسر ساز میگردد و به عنوان یک سد راه برای رسیدن به هدف نهایی عمل میکند. چنان که کفار، برای اهداف خُرد خود، راه رسیدن مردم به هدف غاییشان را میبندند!
« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا » (النساء، 167)
ترجمه: بى ترديد كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند به گمراهى دور و درازى افتادهاند
هدفگذار:
مهم این است که بدانیم "هدفگذار" برای زندگی کیست؟!
اگر آدمی گمان نماید که خودش میتواند هدف غایی از زندگی را ترسیم و تعیین نماید، به هیچ کجا نمیرسد و اهداف خیالی، اوهامی و فانی را بر میگزیند. پس آدمی نمیتواند هدف حقیقی از زندگی را خودش تعیین نماید، چرا که نه علم دارد، نه اختیار محض، نه مالیکت و نه ربوبیت!
او که عالم هستی، این جهان، خودش و دیگرانی که با آنها در تعامل میباشد را خودش خلق نکرده که بتواند خودش هدفگذاری نماید. در اختیار او هم نیست.
پس، عقل سلیم و آموزهی وحی، حکم و تعلیم میدهد که "هدفگذار حقیقی"، همان خالقی است که زمین و آسمانهای و هر چه در آنهاست، تجلی علم و حکمت اوست، و تحت مالکیت و ربوبیت اوست، و بالتبع بازگشت به سوی اوست.
معاد:
بنابراین، معاد میشود "هدف غایی" - هدفی که ما آن را قرار ندادهایم؛ بلکه به سوی این هدف بزرگ و با عظمت، کشانده میشویم، چه بخواهیم و چه نخواهیم.
در این جهانبینی، "معاد" همان هدف غایی از زندگی میباشد. دنیا محل گذر است، مؤمن و کافر، همه میمیرند و اهدافشان نیز با زندگی خودشان با هم، به خاک سپرده میشوند. اما حیات و زندگی، ادامه دارد.
شدن:
خداوند متعال، انسان را برای «خلیفة الله شدن» خلق نموده است؛ او را با استعدادها و توانهای بالفعل و بالقوهی خلق نموده است که از قابلیت «خلیفة الله شدن» برخوردار میباشد. سپس او را در خط رشد و کمال قرار داد، تا "بشود". پس هدف این است که آدمی تجلی تمامتر حق تعالی بشود، چون با این قابلیت و به همین هدف خلق شده است.
رشد و کمال:
پس هدف غایی، همان رشد و رسیدن به کمال و تقرب به کمال محض است. اگر دقت نمایید، از انبیای الهی گرفته تا کفار، همه همین هدف را دنبال میکنند، با این تفاوت که برخی سقوط خود را رشد خود، و انحطاط خود را کمال خود میپندارند. پس در مصداق اختلاف هست، نه در اصل.
در سورهی کهف میخوانید که رسولِ صاحب کتاب و شریعتی، به عظمت حضرت موسی علیه السلام، از خداوند متعال، معلم میخواهد و آنگاه که عبد صالح (حضرت خضر علیه السلام) را در سر راهش قرار میدهند، از او اجازه میخواهد که علم و طریق "رشد" را از او بیاموزد:
« قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا » (الکهف، 66)
ترجمه: موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و است، به من بیاموزی؟»
راه رسیدن:
چون هدف را ما تعیین ننمودهایم، راه رسیدن به آن را نیز ما قرار ندادهایم؛ پس آن که انسان را به این هدف خلق نموده، خود باید راه رسیدن را تبیین نموده و نیز در آن راه هدایت فرماید و کاری که ما باید بکنیم، انتخاب، اراده و پیروی میباشد.
شناخت – اولین گام در راه رسیدن به هدف از زندگی، شناخت همان هدف میباشد (معاد)؛
ایمان – پس از شناخت، ایمان لازم است، چون شناخت به تنهایی برای حرکت کافی نیست و ایجاد انگیزه نمینماید.
حرکت قانونمند – پس از شناخت و ایمان، باید اراده و اقدام برای حرکت به سوی هدف نمود، و البته قانونمند. نه مثل کسی که برای رسیدن به شهر دیگری، در جادهای آن به راه میافتد، اما آنقدر قانونشکنی میکند که سالم به مقصد نمیرسد.
پیروی – اصل بعدی، پیروی از بلد راه است. تبعیت از الگو و رهبر است، اطاعت از او در هر باید و نبایدی میباشد.
اخلاص – و این مهم، محقق نمیگردد، مگر با اخلاصی که از محبت خالصانه، سرچشمه میگیرد.
اسلام:
این مجموعه، در یک کلام، "اسلام" نامیده شده است؛ خداوند متعال، هم هدف را ترسیم نموده، هم راه را قرار داده، هم قوانین را وضع نموده و هم معلم، الگو، بلد راه، راهنما، پیشوا و امام برایمان قرار داده، تا انشاء الله، سالم و مسرور و موفق، به مقصد برسیم و خلیفة الله گردیم.
« وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » (القیامة، 22 و 23)
ترجمه: (آری) در آن روز صورتهایی شاداب و مسرور است * و به پروردگارش مینگرد!
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
هدف زندگی چیست؟ راه رسیدن به این هدف کدام است؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9066.html
جهت عضویت در کانال اختصاصی این پایگاه، کلیک نمایید
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد