چرا مسلمانان نمیتوانند مانند گذشتههای دور، امپراتوریهایی مانند امویان و عباسیان داشته باشند؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر چه دیگر دورهی امپراتوری در جهان به سر آمده، اما چون پرسش دربارهی مسلمانان است، دقت شود که: انبیای الهی علیهم السلام از سوی خداوند متعال گسیل شدند که بندگانش را به سوی پرستش و بندگی او دعوت و هدایت نمایند که تحقق آن مستلزم برچیده شدن نظام سلطه، و فروریزی امپراتوریها میباشد، چه در درون و مملکت وجود و چه در بیرون.
بنابراین، نه اسلام دعوت به حکومت امپراطوری میکند و نه مسلمان به دنبال امپراطوری میباشد، مضافاً بر این که "امپراطوری"، یعنی یک نظام سلطه، یک نظام طاغوتی، یک نظام مبتنی بر استعمار، استثمار و ظلم به دیگران، که سراسر اسلام، دعوت و هدایت به مقابله با چنین نظاماتی میباشد: « فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا / البقره، 256»
به حضرت موسی علیه السلام فرمود: «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى – برو به طرف فرعون، که همانا او طغیان کرده است / النازعات، 17». قبل از فرعون نیز قوم حضرت نوح علیه السلام بنای طغیان و ظلم را برای خود گذاشتند: « وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى - و پيشتر [از همه آنها] قوم نوح را زيرا كه آنان ستمگرتر و سركشتر (طاغیتر) بودند / النّجم، 52»
امویان و عباسیان
امویان و عباسیان، امپراتوری داشتند، اما "مسلمان" نبودند که حال مسلمانان غبطه بخورند و بپرسند: «چرا امروزه مسلمانان مانند آنها به امپراتوری نمیرسند»؟! هر کدام کربلاها به پا کردند، و امامها کشتهاند! از امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام تا امام صادق علیه السلام، همه در دوران و بر اساس فتنههای امویان کشته شدند، و شش امام بعدی نیز در دوران عباسیان به شهادت رسیدند، از جمله حضرت امام رضا علیه السلام، که مستقیم به دست مأمون لعنة الله علیه به شهادت رسیدند.
البته جنایات آنهخا، فقط حبس، زندان، شکنجه و قتل امامان علیهم السلام نبود، بلکه مردمان بسیاری از همین ملتهای مسلمان [اعم از شیعه و سنی] را به بیچارگی و فلاکت کشاندند؛ بسیاری را کشتند، بسیاری را به زندانها انداختند و مسلمانان را به فقر، بدبختی و بیچارگی کشاندند، و از همه مهمتر، تهاجمات و شبیخونهای فرهنگی، در حمله به اندیشههای اسلام ناب، ترویج فرهنگ غرب (یونان)، ترویج فساد و فحشای علنی و ... بود، تا مسلمانان به این روز بیفتند. (درست مانند سعودیها و برخی دیگر از حکام در عصر ما).
پرسش درست
بنابراین، پرسش درست این است که «چرا مسلمانان، به رغم برخورداری از دین واحد، کتابی چون قرآن کریم، رسولی چون حضرت خاتم الانبیاء و المرسلین، و امامانی چون امیرالمؤمنین تا حضرت مهدی سلام الله علیه ... و این کثرت جمعیت، آن هم در غنیترین سرزمینهای کره زمین، اینقدر عقب افتاده، متفرق، فقیر، بیسواد، بیمدیریت، ضعیف و ناتوان شدهاند که حتی به کمترین تحریفی در ایمانشان متزلزل میگردند – به کمترین ضد تبلیغی، از دین بر میگردند و یا سست میشوند – به کمترین تهدیدی تسلیم میگردند – و به کمترین تطمیعی، دین و دنیا و آخرت خویش را میفروشند»؟!
با یک بررسی ساده، تمامی این پرسشها، به یک جملهای بر میگردد که امام حسین علیه السلام فرمودند، و آن این که «دین لقلقه زبان شده است».
بسیاری از مسلمانان (از همان ابتدا)، نام اسلام را حمل کردند، اما مسلمان [تسلیم حق] نشدند – قرآن مجید را « كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا – مانند الاغی که کتاب حمل میکند (بارش کتاب است)»، حمل کردند؛ سر تاخچه، سفره عقد و سنگ قبر گذاشتند، اما نخواندند، نفهمیدند، باور نکردند و به آن عمل ننمودند – آنقدر سفیه شدند و به عقب برگشتند که قومیت و ملیت برایشان ارجح از اسلام، قرآن و آخرت شد – رأی خود را به حکم خدا ترجیح دادند – خرافهها و اسرائیلیات را جایگزین آیات و احادیث عقلی و علمی نمودند – به خاطر دنیاگرایی، هم به امام علی علیه السلام امیرالمؤمنین گفتند و هم به معاویه، یزید و حتی حجاجهای زمان لعنة الله علیهم – به جای وحدت، روی به تفرقه آوردند، به جای " أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ"، به سران کفر و عُمّالشان و پیروانشان لبخند زدند و در جلب رضایت آنان کوشیدند، و به جای «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»، نه تنها بر مردم خود سخت گرفتند، بلکه خود عامل تحمیل فشار بیگانگان بر ملل خویش (مسلمانان) گردیدند، پس قوایشان رفت و دشمن نیز بر آنان مسلط گردید و ...!
به این چند آیه که همه خطاب به مؤمنین میباشد، توجه نمایید:
اطاعت) «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ» (محمد صلوات الله علیه و آله، 33)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر [او نيز] اطاعت نماييد و كردههاى خود را تباه مكنيد.
وحدت) « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا »
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
اعتصام به ولایت و پرهیز از تفرقه) «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ » (آلعمران، 103)
ترجمه: و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد اين گونه خداوند نشانههاى خود را براى شما روشن مى كند باشد كه شما راه يابيد.
عدم پذیرش ولایت (سرپرستی کفار) «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُبِينًا» (النساء، 144)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد به جاى مؤمنان كافران را به دوستى خود مگيريد آيا مىخواهيد عليه خود حجتى روشن براى خدا قرار دهيد؟!
ارتجاع سنّتی و مدرن) «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» (آلعمران، 149)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر از كسانى كه كفر ورزيدهاند اطاعت كنيد شما را گذشتهتان (عقاید خرافی، تعصبات قومی و قبیلهای، شرک و ...) بازمىگردانند و زيانكار خواهيد گشت.
قدرت، یا امپراتوری
قدرت، نه تنها خوب است، بلکه لازمهی "بقا و رشد" است؛ هم آدمی خودش باید به لحاظ قوای روحی، روانی و جسمی، قدرتمند و قوی باشد، و هم جوامع و حکومتهای اسلامی باید بسیار قدرتمند و قوی باشند، وگرنه لِه خواهند شد و از بین خواهد رفت. اما این قدرت، نه به معنای امپراتوری است و نه ظهور و بروزش در قالب حکومت به شکل امپراتوری میباشد.
بدیهی است که قدرت، نه در فرد، نه در جامعه و نه در حکومت، به دست نمیآید، مگر با تجمیع تمامی قوای معنوی و مادی؛ و تجمیع نیز ممکن نیست، مگر حول محور واحد. ولایت یعنی همین.
اگر در مملکت وجود، آرزوها، تعلقات، تفکرات، گرایشهای قلبی، خواستههای نفسانی و بالاخره عمل، همسویی نداشته باشند، قوای آدمی متفرق شده و ضعف و هلاکت میآورد، "توحید"، یعنی همین وحدت قوا، در جهت "الله جلّ جلاله".
مملکت بیرون نیز همینطور است؛ اگر هر قومی، هر دستهای، هر گروهی، هر حزب یا جریانی، هر ملتی و هر حکومتی و یا هر یک از اجزای یک حکومتی [مجلس، دولت، قضاییه، دانشگاه، نظامی، امنیتی، اقتصادی و ...]، ساز خودش را زد، تجمیع قوا نمیشود، حتی اگر صبح کاری خود را با تلاوت قرآن کریم آغاز نمایند، نماز اول وقت به جماعت بخوانند، عبا، عمامه، ریش، انگشتر، چادر، مقنعه و ...، داشته باشند و مدام: «قال الله – قال رسول الله – قال معصوم (علیهم السلام) بگویند!
اما، هر چقدر که این تجمیع قوا (وحدت) صورت پذیرد، قدرت فزونتر میگردد، حکومت مقتدر میگردد، مسلمانان مسلط بر خود میگردند، موجبات غبطه و البته رویکرد دیگران را فراهم میکنند ...، اما اینها هیچکدام به معنای "امپراتوری" نمیباشد.
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
چرا مسلمانان نمیتوانند مانند گذشتههای دور، امپراتوریهایی مانند امویان و عباسیان داشته باشند؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9605.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2083
- 1 بهمن 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی