قسمت چهارم: آلمان – «نقش سیاسی یک لغت»
خدا بر علو درجات حضرت امام خمینی (ره) بیافزاید. قیام و انقلاب او که به سقوط شاه، کوتاه کردن دست اجانبی چون امریکای جنایتکار، شوروی (سابق) قلدر، انگلیس مکار انجامید و ملتها را مقابل اسرائیل غاصب بسیج نمود، تحول بزرگی در جهان و به ویژه در بیداری، بصیرت، بازنگری و هم چنین شخصیت و عزّت مسلمین ایجاد کرد.
در آلمان نیز اقشار متفاوتی از مسلمانان کشورهای گوناگون اقامت دارند و البته اکثریت با ترکیهها (اعم از ترک و کُرد) میباشد (حدود سه میلیون). اغلب آنها نیز روحیهی انقلابی پیدا کرده بودند و حتی گروهها و جمعیتهای متفاوت رسمی و غیر رسمی به راه انداخته بودند. برخی از بزرگانشان به ایران سفر کرده و با رجال سیاسی و مذهبی نیز ملاقات و گفتگو کرده بودند و نکتهی مهم اینجاست که اغلب ارتباطات، توسط برخی از فرستادگان آقای آیتالله منتظری و به واسطه دانشجویان اتحادیه انجمنهای اسلامی برقرار میشد.
پس از آشنایی با آنها متوجه شدم که حتی گروههای انقلابی و فعال، دچار یک سردرگمی بزرگی در مقولهی «ولایت – رهبری» هستند تا آنجا که فرقه فرقه شدند. برخی گفتند: رهبر ما اربکان است، برخی دیگر کاپلان، برخی حکمتیار ... و برخی نیز به مصر و کشورهای دیگر سفر میکردند تا برای خود رهبری بیابند! در عین حال که همه مرید و عاشق امام بودند!
چند ماهی در ریشهیابی این معضل تحقیق کردم تا در جلسهای با شرکت چند تن از روحانیون سرشناس و مدیران جمعیتها گرد هم آمدیم و من موضوع را مطرح کردم. به آنها گفتم: شما همه اسلام شناس هستید و میدانید که ولایت و رهبری ملیّت بردار نیست، مضاف بر این که شما خودتان در کشورهای متفاوت به دنبال رهبر میگردید و نه الزاماً در ترکیه، در حالی که همه انقلابی، معتقد و عاشق امام خمینی (ره) نیز هستید! خُب چرا؟! افزودم: «امام اعظم ابوحنیفه، امام مذهب حنفی میگوید: اگر یک مسلمان در یک قصبه یا قریه نیز انقلاب کرد و حکومت اسلامی به راه انداخت (یعنی از ارتش و دولت برخوردار شد)، بر همه مسلمانان جهان واجب است که با او بعیت کنند، و اگر نکنند، یاغی و باغی هستند»، نظر شافعی نیز نزدیک است، پس شما را چه میشود؟!
گفتند: این خواست امام خمینی (ره) میباشد؟! خیلی تعجب کردم و پرسیدم: یعنی چه؟! گفتند: ما در ملاقات با مسئولین ایرانی (چه در ایران و چه در آلمان)، هرگاه سؤال از نظر امام راجع به ولایت و رهبری کردیم، گفتند: ایشان به ایران اختصاص دارد و شما باید برای خودتان رهبر پیدا کنید! آنها گفتند: شما اولین و تنها کسی هستید که میگویید «ولایت ملیت ندارد»، البته حرف شما درست است، ما هم میدانیم، ولی مسئولین ایرانی به ما چنین گفتهاند و تصریح کردهاند که این نظر امام خمینی است!
خلاصه با کمی کنکاش متوجه شدم که مشکل اصلی در تفاوت معنای یک «لغت» است که مشترک لفظی میان ما و آنها میباشد و البته عدهای هم که ظاهرشان انقلابی و قلب منافقشان مخالف با امام خمینی (ره) بود نیز نهایت سوء استفاده را بدون هیچ ترسی از خدا و قیامت کرده بودند و سد راه هدایت و آگاهی این مسلمانان انقلابی گردیده بودند.
مسئله بر سر تفاوت معنای «حکومت و دولت» بین ما و زبان ترکی بود. به آن چه ما به آن حکومت اسلامی میگوییم، یعنی رهبری و نظام اسلامی، آنها «دولت اسلامی» میگویند و به آن چه ما دولت میگوییم، یعنی رئیس جمهور، هیئت وزراء، مجلس، پرچم و ملیت، آنها «حکومت» میگویند. لذا آنها از مسئولین میپرسیدند که نظر امام خمینی (ره) چیست؟ آیا یک «دولت» اسلامی باید باشد؟ و منظورشان یک ولایت و یک حکومت بود. اما مسئولین ایرانی، همان برداشت خود را از کلمه «دولت» کرده و جواب میدادند: خیر. ما با دولتهای دیگر کاری نداریم، هر کشوری باید برای خودش استقلال و دولتی منتخب ملت داشته باشد.
آیت الله امامی کاشانی:
این قصه طول کشید تا حضرت آیت الله امامی کاشانی برای انجام اموری به آلمان آمدند. فرصت را غنیمت دانستم و از رهبران روحانی و غیر روحانی اغلب گروهها، جمعیتها و احزاب که غالباً در آلمان، فرانسه، اتریش و هلند بودند دعوت کردم تا در وقت تعیین شده، در مسجد امام علی علیهالسلام در هامبورگ گرد هم آیند و با آیت الله امام کاشانی ملاقات و گفتگوی مستقیم نمایند.
همه با مسرّت تمام استقبال کردند، چون ایشان و جایگاهشان را به خوبی میشناختند. این جلسه با حضور حدود 60 – 70 نفر برگزار شد. پس از معارفه و احوالپرسی، قرار شد که ایشان سخنرانی نکنند، بلکه سؤالات را پاسخ دهند و اولین سؤال همین بود: «آیا امام خمینی (ره)، قائل به یک دولت است یا هر ملتی باید برای خود دولتی داشته باشد؟!»
من که این بار (با خودداری از دعوت) اجازه نداده بودم که دانشجوی آذری زبانی یا خدایی ناکرده قلب مریضی مترجم شود، خود ترجمه را بر عهده گرفتم و به آیت الله امامی کاشانی توضیح دادم که منظور اینها از دولت، همان است که ما آن را حکومت مینامیم و اگر گفتند «حکومت»، منظورشان همان است که ما آن را دولت مینامیم، و همین توضیح برای حضار ترجمه کردم و تأیید کردند که بله، منظور ما از دولت همین است، یعنی ولایت و رهبری امت اسلامی.
آیت الله امام کاشانی نیز با همان متانت، اخلاق و آرامش، با توضیح کوتاهی بیان داشتند که خیر، بلکه «ولایت، یکی است» و نمیشود که امّت مسلمان چند ولیامر داشته باشند و همه باید با همان یکی بیعت کنند و ... .
غوغایی به پا شد، ولولهای به راه افتاد، وجدی ایجاد شد، همگان ناخودآگاه ایستادند، گویا عید فطر شده است، همه یک دیگر را بغل کردند، تبریک گفتند، بوسیدند و سپس نزد ایشان آمده و دست دادند و گفتند، این دست بیعت ماست با امام خمینی. به ایشان ابلاغ نمایید.
پس از این جلسه، جریان حرکتهای اسلامی در اروپا متفاوت شد و دیگر در تظاهراتهای مشترکی مثل روز قدس که عکس همه بود به جز امام، عکسی به جز امام خمینی (ره) حمل نشد و ملاک تمیز افراد، گروهها و جمعیتها، بیعتشان با امام خمینی (ره) گردید. روحش شاد و راهش مستدام باد.
مرتبط:
قسمت سوم: آلمان: «با تحقیق شیعه شدم»
قسمت دوم: مدینه: «توزیع نقشه بقیع»
قسمت اول: اتریش: «من یک سنّی هستم»
کلمات کلیدی:
یادداشت