بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
مقدمه:
مباحث عقلی (فلسفی) را نمیتوان و نباید به صورت شعاری مورد مطالعه، توجه و استناد قرار داد.
برخی در علوم عقلی، حتی فاقد مطالعات و معلومات پایه میباشند و فقط یک چیزهایی شنیدهاند و یا فقط تیترهایی را در شبکههای مجازی دیدهاند و حتی وارد نشدهاند که ببینند چه نوشته است؟! از جمله همین ادعاست که «براهین عقلی، وجود خداوند سبحان را به اثبات نمیرسانند!» و میگویند: «صرف این که علت العلل یا ناظمی وجود داشته باشد، دلیل نمیشود که خدایی وجود داشته باشد!» - این نوع نگرش به علوم عقلی، فقط ویژه کسانی است که حتی از یک استدلال عقلی، نتیجهگیری هم نمیکنند!
برخی اصرار دارند که از درون هر استدلال و برهان عقلی، کلمه "الله - خدا" بیرون بیاید و چون از برهان عقلی، به این کلمه نمیرسند، در نتیجه یا کلاً عقلانیت را رد میکنند و یا میگویند: «ربطی به اثبات وجود خدا» نداشت!
برخی دیگر نیز نمیخواهند از نشانهها (آیات) و براهین عقلی، نتیجهای در راستای خداشناسی بگیرند! مثل کسی که شب در صحرا، آتش افروختهای را ببیند، و نخواهد نتیجه بگیرد که لابد کسی اینجا بوده، چوبی فراهم کرده، آتشی روشن کرده و از آن قصدی چون گرم کردن خود یا آب و ... داشته است!
به طور کلّی مردم را در موضوع "براهین عقلی"، میتوان به چهار گروه اصلی تقسیم نمود که البته هر کدام زیرشاخهها و شعبی نیز دارند:
گروه اول: آنان که به طور کلّی عقل و عقلانیت را تعطیل کردهاند و اصلاً در این موارد تفکر هم نمیکنند!
«وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» (البقره، 171)
- مَثَل (تو در دعوت) كافران، بسان كسى است كه (حیوانی را براى نجات از چنگال خطر،) صدا مىزند؛ ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمىشنوند؛ (درکی از حقایق و مفاهم ندارند؛ اين كافران، در واقع) كر و لال و نابينا هستند؛ از اين رو اندیشه (تعقل که مستلزم تفکر است) ندارند!
گروه دوم: آنان که به حسب ظاهر، اهل تفکر، تعقل، گفتن و شنیدن هستند، و حتی سعی میکنند نشان دهند که بسیار هم اهل علم و روشنفکر هستند؛ اما چون هنوز از حیات حیوانی عبور نکردهاند و پا به عرصۀ حیات انسانی نگذاشتهاند، نگاهشان به خود و جهان، و در واقع جهانبینیشان، همچون حیوانات و بلکه پستتر میباشد:
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» (الفرقان، 44)
- آيا گمان مىبرى بيشتر آنان مىشنوند يا مىفهمند (تعقل میکنند، اما خیر)، آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراهترند!
گروه سوم: آنان که همچون ابلیس لعین، حقایق را میدانند و میشناسند، اما به خاطر بندگی و تبعیت از هوای نفس، دشمنی (عناد) میورزند: «كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا - چنين نيست بى گمان او در حقّ آيات ما ستيزه جو بود / المدثر، 16»
گروه چهارم: آنان که تفکر و تعقل میکنند و چون امری به حکم عقلی که به نور علم میبیند تصدیق شد، آن را میپذیرند و تسلم حق میشوند.
بطلان دور و تسلسل:
ابتدا باید به اصل عقلی توجه نماییم که "دور و تسلسل" محال و باطل است!
"دور" یعنی: در یک سلسله علت و معلول، علت، معلولِ معلول خویش باشد.
یک زنجیرۀ به هم پیوسته از حلقات را در نظر بگیرید که مانند یک دستبند و دایرهوار، حلقه آخرش به حلقه اول وصل شده است. حال بگویند که حلقه اول، علت پیدایش حلقه دوم - و حلقه دوم علت پیدایش حلقه سوم و ... میباشند؛ در واقع هر حلقهای معلول حلقۀ پیشین خود میباشد. حال اگر بگویند: حلقۀ اول خودش معلول حلقۀ آخر است، و معلول آخر خودش علت پیدایش حلقۀ اول میباشد، قابل قبول "عقل" نیست.
"تسلسل" یعنی این حلقهها که هر کدام معلول علتی دیگر هستند، اول و آخری نداشته باشند، از ناکجاآباد پیدا شده و تا ناکجاآباد (بیانتها) ادامه داشته باشند. این نیز محال است؛ همه حلقات از ابتدا تا انتها، معلول بیعلت میشوند!
برهان امكان و وجوب
کار عقل، نگاه به "وجود" و شناخت اقسام و طورهای وجود است، و ابتدا کاری با این که چه اسمی روی آن گذاشته میشوند ندارد.
اولین تقسیمبندی وجود توسط عقل این است که میگوید: «وجود یا ممکن است و یا واجب».
واجب الوجود
"واجب الوجود"، یعنی: وجودش نیاز به وجود و وجود بخشی دیگری ندارد – وجودش، تجلی یک وجود دیگری نمیباشد – هستیاش را از غیر خود نگرفته است.
در علوم عقلی (فلسفی)، برای این که مقصود را برسانند، میگویند: «هستیِ عین ذات – هستی قائم به ذات»! در حالی که درست به نظر نمیرسد، چرا که در این گزاره، "ذات" چیزی و "هستی" چیز دیگری لحاظ شده است، سپس این هستی عین یا قائم به آن ذات توصیف شده است! یعنی وجودی مرکب، که البته هر ترکیبی قابل تجزیه میباشد.
پس، باید گفت: «واجب الوجود» یعنی: "خود هستی" – و هستی از آن جهت که هستی است، هیچ نوع و هیچ مقدار از نیستی به آن راه ندارد، پس هستی محض و کمال محض است، سبحان (مبرای) از هر گونه نقص، نیستی و عیب میباشد. حال خواه نامش را الله بخوان، یا سبحان، یا خدا، یا GOD ، و یا هر اسم دیگری که به او اشاره کند، نه به غیر او.
ممکن الوجود
"ممکن الوجود"، یعنی: چیزی که اکنون هست، اما نسبتش به وجود و عدم مساوی بوده است، چرا که ذاتش همان هستی نیست تا اقتضای وجود داشته باشد؛ هم حادث (پدیده) است، هم متحرک و متغیر است، و هم فانی. پس، حال که وجود دارد، معلوم میشود که دیگری به او هستی داده است؛ حال خواه نامش را الله بخوانی، یا خالق، یا هستیبخش (رحمان). «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى - بگو: ««اللّٰه» را بخوانيد يا «رحمان» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكى است؛ و) نیکوترین نامها (اسماء کمالیه» از آن اوست/ الإسراء، 110»
کلمات کلیدی:
اصول اعتقادات توحید