بسمه تعالی
«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (آل عمران، 65)
ترجمه: اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم محاجه مىكنيد (هر کدام او را پیرو دین خود مینامید) با آنكه تورات و انجيل بعد از او نازل شده است آيا تعقل نمىكنيد.
وعده کرده بودم دربارهی «نحجّرگرایی» بحث کنم که امام خمینی رحمة الله علیه هم در پیام خودشان بر آن تکیه کرده بودند و مسئلهی روز هم هست.
تحجّرگرایی، بر میگردد به نفسانیّت و انانیّت انسان و توقف او در یک مرحله از مراحل سیر و سلوکی که به سوی مقصد باید داشته باشد. نفسانیت شخصی و فردی یا گروهی و ملی و اجتماعی، تفاوتی نمیکند.
توضیح آن که انسان در سیر و سفرش به سوی مقصد خود، از منازلی باید عبور کند و مراحلی را باید بپیماید؛ این مراحل نه محل تفرّج و تفریحاند و نه محل توقف و استیادن، بلکه لازم است این کاروان از این منازل عبور کند و یکی را پس از دیگری پشت سر بگذارد و در هر منزلی نیازمندیها و احتیاجاتش را برآورد و به سمت منزل دیگر به راه افتد.
بعضی انسانها، وقتی به این منازل میرسند، از آب و هوا و وضع موجود در آنها خوششان آمده و همانجا را مقصد نهایی گمان برده، در همانجا متوقف میشوند و در نتیجه، هم از بقیهی سفر و سیر در منازل دیگر باز میمانند و هم مقصد نهایی و غایت و پایان را از دست میدهند، و از برکت رسیدن به مقصد محروم میگردند.
البته، هر کس به تناسب وضعیتی که دارد و موقعیتی که برایش به وجود آمده است، در منزلی توقف میکد و در محل خاصی ساکن میشود؛ بعضی در اولین منزل و برخی در منزل دوم و برخی در منزل سوم و ...؛ برخی هم همهی رنجها را متحمل میشوند منازل را به خوبی طی میکنند، ولی یکی به آخر مانده وامیمانند و از پا در میآیند! مثلاً کافران و مشرکان در همان قدم اول از راه ماندند و متوقف و متحجّر شدند. چیزی که آنها را متوقف کرد، این بود که وقتی با دعوت پیامبر یا پیامبران روبهرو میشدند، تنها سخنی که داشتند این بود که این مخالف دین آبا و اجدادی ماست. ما پدرانمان را دیدیم که به همین راهی میرفتند که ما میرویم و ما هرگز دست از این راه نمیکشیم!
قرآن، ابتدا صحبت و راه و رسم انبیا علیهم السلام را مشخص میکند و سپس راه و رسم کافران و مخالفان را مشخص میکند و نکات برجستهای را روشن میسازد. در جانب انبیا علیهم السلام، هر چه هست، انصاف، تقوا، تواضع و روشنگری است، در آن سوی دیگر، زورگویی، تعصب، تحکم و تحجّر است و این همان نفسانیّت است که ابتدا بهآن اشاره شد.
وقتی انبیا علیهم السلام رسالت و دعوت خود را اظهار مینمایند، مخالفان میگویند: اگر راست میگویید، حجت و دلیلی بیاورید. این فی نفسه حرف خوبی است، اما وقتی دلیل و بران اقامه شد، عدهی کمی میپذیرند و اکثرشان میگویند که نه، مااین را قبول نداریم و بهد بهانهتراشی میکنند و بر چسب میزنند! اصلاً خدا پیامبر نمیفرستد و به این کارها کاری ندارد؛ گاهی میگویند: شما دروغ میگویید، گاهی میگویند: اصلاً از وقتی شما آمدید، وضع ما را به هم زدید، کارهای ما درهم شده، کاسبی ما بد شده، گرانی شده و ...:
«قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» (یس، 18)
ترجمه: پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد (فال بد) گرفتهايم، اگر دست برنداريد سنگسارتان مىكنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيدو
انبیا علیهم السلامهم آنها را نکوهش کردند، [که] اگر به خاطر بیاورید و فکر کنید، شومی از خود شماست، شما مردمی اسرافکار هستید:
«قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» (همان، 19)
ترجمه: [رسولان] گفتند: شومى شما با خود شماست؛ آيا اگر شما را پند دهند [باز كفر مىورزيد]، نه بلكه شما قومى اسرافكاريد.
همان طور که ملاحظه میشود، اینها در مرحلهی قومیّت، تعصّبات جاهلی و تقلید از پدر و مادر متوقف شدند و متحجّر گردیدند.
عدهای دیگر، پس از آن که مسلمان شدند و پیمان اسلامی بستند، چون میخواستند با همان شیوهی قومی و قبیلهای خود رفتار کنند و آن برایشان مهم بود، نتوانستند به عهد اسلامی، وفادار بمانند.
منبع: کتاب "تحجرگرایی"، دفتر نشر معارف قم - مجموعهی سخنرانیهای ایشان در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد، صفحات 80 تا 91.
کلمات کلیدی:
در محضر استاد