پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): آیا اگر هیچ فرقی بین او با کسی که مثل او معلول است، اما از صبح تا شب ذکر و حمد خدا را میگوید نباشد، "عدل" میشود؟!
ابتدا به دو نکتهی مهم توجه فرمایید:
یک - برای طرح یک سؤال عقلی (معرفتی)، هیچ نیازی به بیان مثالهای "احساسی" وجود ندارد. سؤال عقلی، پاسخ استدلالی و عقلی میخواهد و با مصادیق احساسی هیچ کاری ندارد. وقتی سونامی، سیل و یا طوفانی میآید، دلایلش را با شناخت علمی و نتیجهگیریهای عقلی مطالعه میکنند، نه با این که مثلاً یک سالم یا فلجی را نیز آب برد و یا کودکی زیر آوار ماند.
*- سؤال این است که «آیا خداوند سبحان عادل هست یا نیست؟»، پس اگر چند میلیارد نمونه و مصداق مثالی و واقعی که فقط احساسات را تحریک میکنند تا در تعقل غلبه یافته و پرده بیاندازند، باز هم سؤال همین است و هیچ تغییری در آن حاصل نمیگردد.
دو – وقتی ذهن از سوی خودش قالببندی میکند تا حتماً نتیجه همان باشد که میخواهد، هیچ گاه به پاسخ درست دست نمییابد!
به ساختار همین سؤال دقت کنید: ابتدا سؤال از عدل خدا دارد؛ سپس مصداق معلولی را میآورد که شبانه روز به خدا ناسزا میگوید؛ و سپس خودش حکم صادر میکند که اگر او به خاطر ناسزاهایش به جهنم برود، به او ظلم شده است؟!
خب این حکم قضایی بر چه مبنا و اساسی صادر شده است؟ آیا به جز شعار در تحریک احساسات مبنی بر این که «ای وای! او در دنیا فلج بود و در آخرت نیز به جهنم رفت»، مبنا و دلیل دیگری نیز دارد؟!
عامل:
عادت بشر [مگر این که معرفت و ایمان داشته باشد] این است که در برخورد با نعمات، مواهب و موفقیتها، نه تنها یاد خدا نمیافتد، بلکه خودش را قابل و عامل میشناسد، اما به محض مواجهه با یک مشکل، ناخوشایند و نامطلوب، خداوند سبحان را عامل قلمداد نموده و با قضاوتهای غلط و ظالمانه، هر چه میتواند به او نسبت میدهد(؟!)
*- آشنایی در دوران بارداری، بدون دستور پزشک، رژیم غذایی سختی را بر خودش تحمیل کرد، و روزانه چند ساعت هم راه میرفت تا هیکلش به هم نخورد؛ فرزند او به خاطر سوء تغذیه در دوران بارداری و ...، با بیماری اوتیسم (اختلال در رشد مغزی) شدید به دنیا آمد و اکنون او مرتب میگوید: «نمیدانم خدا چرا او را اینگونه خلق کرد و برایم چنین فرزندی را مقدر داشت»؟!
بنابراین بسیار مهم است که در هر گونه اشکال، نابسامانی، نقص و ...، علل آن را درست بشناسیم.
عدل:
عدل، یعنی «قرار دادن هر چیزی در جای خودش». بنابراین در نظام علیمانه و حکیمانهی خلقت، نه چیزی به دلیل و علت به وجود میآید و نه اتفاقی بدون سبب رخ میدهد.
بله، آفرینش و تمامی قوانین نظام آفرینش، کار خداست. آتش سوزاننده است و پوست و گوشت بشر، سوزنده؛ پس اگر کسی دستش را روی آتش گرفت و یا دیگری به زور دست وی را روی آتش گرفت، حتماً میسوزد. حال میتواند بگوید: «خدا سوزاند»، چرا که خلقت و قوانینش کار اوست، اما مقصر قلمداد نمودن او، از جهالت و در بسیاری از موارد از "دشمنی" میباشد.
معلول فحاش:
در عین حال، اگر دست و پای کسی فلج باشد، از او نمیپرسند: چرا آن افتاده را بلند نکردی؟! اگر چشم کسی کور باشد، از او نمیپرسند: چرا قرآن یا کتب دیگر را نخواندی و...؟! چرا که هر کس را به تناسب دادهها و داراییها مکلف مینماید و به تناسب تکلیف مسئول (مورد سؤال و پاسخگو) مینماید. « لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا - خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف (و بالتبع مسئول) نمیکند / الطلاق، 7»
*- بدیهی است که فحاشی، آن هم [العیاذ بالله] به خداوند سبحان، کار دست و پا و سایر اعضا نمیباشد که توجیه کند، چون معلول جسمی بودم، فحش هم دادم! بلکه کار "عقل و قلب" است، بازتاب و ظهور تربیت و ادب است؛ پس او باید بگوید: چون عقلم را به کار نیانداختم و بر تمامی ورودیهایم (سمع و بصر) پرده انداختم، قلبم نیز مُهر و موم شد تا هیچ حقیقت و محبتی بر آن وارد نشود و به جایش مملو از شرک، بغض و کینه شود؛ و نتیجهاش کفر، شرک، بیادبی، بیتربیتی ... و آن هم در محضر حق تعالی گردد. و البته اگر کسی عقب ماندهی عقلی مغزی و معلول ذهنی باشد، تکلیفی ندارد و حرجی هم بر او نیست.
لجاجت و دشمنی:
شناخت، کار عقل است که به نور علم میبیند و میشناسد؛ اما «حب و بغض» نسبت به هر چیزی [چه خدای سبحان و چه غیر او]، کار قلب است. لذا هر گاه دیدید که کسی (در هر موردی)، سؤال عقلی را با مثال و مصداق احساسی و لجوجانه، نوعی مطرح میکند که پاسخش مطلوب خودش باشد، باید بدانید که مشکل او سؤال عقلی نیست، بلکه میخواهد به نتایج مطلوب خود برسد.
بسیاری خدا را نمیشناسند و بسیاری دیگر برای او شرکایی قایل میشوند؛ اما بسیاری نیز هستند که خدا را میشناسند، خوب هم میشناسند؛ ولی با او دشمن هستند! مثل ابلیس لعین و بسیاری از شیاطین جنّ و انس.
خداوند متعال، خودش میفرماید که برخی هر گاه نامی از من و وحدانیت من به میان آید، قلبشان مملو از تنفر میشود و هر گاه نام محبوبهای خودشان مطرح شود، شاد و بشاش میگردند:
« وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ » (الزّمر، 45)
ترجمه: هنگامی که خداوند به یگانگی یاد میشود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) میگردد؛ امّا هنگامی که از معبودهای دیگر یاد میشود، آنان خوشحال میشوند.
کار شیطان و نفس:
کفر و شرک، گام نخست در انحراف از شناخت، ایمان و مسیر حق در عمل میباشد؛ اما در گامبعدی، خبری از انکار، تکذیب، کفر و شرک نیست، بلکه اذعان و اقراری است، توأم با بغض و دشمنی!
ابلیس رجیم، یک لحظه نیز از یاد خدا غافل نیست، دائم به یاد خداست، منتهی با بغض و دشمنی!
استراتژی او در انحراف بندگان خدا نیز همین است؛ ابتدا سعی دارد تا با وسوسههایش، تمایلات نفسانی را آنقدر زینت دهد که بنده از یاد معبودش غافل گردد، بعد به او یادآوری میکند که «انکار وجود خالق و مالک عالم هستی، جاهلانه و احمقانه است، پس در وجودش هیچ شکی نداشته باش، منتهی با او دشمن باش»!
عدل خدا:
یک موقع کسی منکر اصل وجود خداست، که اگر مغرض نباشد، با استدلالهای عقلی و نیز نگاه به زمین و آسمان و هر چه در آن هست [علوم طبیعی و تجربی] که همه نشانههای اوست، انکارش بر طرف و شناخت و ایمانش کامل و کاملتر میگردد.
اما کسی که میگوید: «خدا هست، ولی [العیاذ بالله] عادل نیست»، از مرحلهی شناختی گذشته و به مرحلهی لجاج، عناد و دشمنی رسیده است! آیا با او میشود بحث عقلی، اثباتی نمود؟!
*- منکر "عدل خدا"، چه چیزی را رد و تکذیب میکند که شما بخواهید برای او اثبات کنید؟! او خودش میداند که خدایی هست، چرا که "عدل یا ظلم" را به او نسبت میدهد – هم چنین میداند که خداوند متعال، حتماً مبرا (سبحان) از هر گونه جهل، نقص، کاستی و نیستی میباشد، و او هستی و کمال محض است؛ پس "ظلم" به او راه ندارد؛ و هیچ ظالمی نیز خدا نیست:
« إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ » (یونس علیه السلام، 44)
ترجمه: خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند؛ ولی این مردمند که به خویشتن ستم میکند!
*- هم چنین، وقتی کسی مدعی میشود که به جهنم رفتن این یا آن، ظلم است، یعنی نه تنها خدا، بلکه معاد، بهشت و جهنم را نیز قبول دارد؛ منتهی بغض و دشمنی قلبش را پر کرده است! لذا میگوید: باید چنین باشد که من هر کاری که دلم خواست بکنم، هر چه دلم خواست را بگویم، حتی اگر خواستم فحش هم بدهم، اما اگر مرا به جهنم ببرند، ظلم است! بلکه باید مستقیم و بدون هیچ معطلی، به بهشت بروم(؟!)
*- بنابراین، اگر کسی (حتی انسان با خودش، در ذهن و قلبش) دشمنیاش را با طرح "سؤال" ظاهر نموده، دلیل نمیشود که مشکل او از عدم آگاهی نسبت به دلایل عقلی یا علمی باشد و پاسخ استدلالی چارهساز او گردد. [مگر این که سببی برای تذکر باشد و با تغییر جهت متحول گردد]. وگرنه، خودش میداند، یا به خودش میگوید: «اگر خدایی نیست (که هست)، پس چرا از عدل، معاد و بهشت و جهنم او یا هر فعل او سخن میگویی؟! و اگر خدایی هست (که هست)، حتماً عادل است و به کسی ظلم نمیکند؛ و معاد، بهشت، جهنم، پاداش، کیفر، قرب و بُعد نیز بر اساس همین عدل، به اضافهی فضل و رحمت اقامه میگردد و هر کسی و هر چیزی و هر عملی، در جایگاه خودش قرار گرفته و دیده میشود».
مرتبط:
تمامی مباحث مربوط به توحید (به ویژه عدل) که در این پایگاه منتشر شده است.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
سؤالم در مورد عدل خداست؛ کسی که معلول است و به همین دلیل از صبح تا شب به او فحش میدهد، اگر به جهنم رود، ظلم مضاعف میباشد(؟!)
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8463.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی عدل